سنگ قبرهای منقوش چهارگوش ساده:
سنگ قبرهای منقوش با هلالی در بالای آنها:
در سنگ قبرهای کهنتر، این قسم از سنگ قبرها بر روی قبور زنان، به دو صورت
ایستاده و خوابیده، کار گذاشته میشدهاند. شکل این سنگ قبرها شاید شکلی
ممزوج از دو شکل پایهی مربع و دایره باشد. سنگی کامل از دو نیمه دو شکل
کامل دیگر [نیمی از مربع و نیمی دیگر از دایره] در سطرهای بالا نماد مربع
تشریح شد. اما دایره در اساطیر، عرفان و ادبیات شرق پیش از هر چیز نقطهای
است گسترش یافته، سمبل و تفسیر نمادین کمال، یکپارچگی و نبود هر نوع تمایز و
ناهمگونی. دایره، علاوه بر مفهوم ضمنی «ازل»، نمادی از خلاقیت یا خلق هستی
(زاد آوری و باروری) نیز هست. همین طور مفهوم ابدیت را نیز در خود داراست.
این شکل گاه به صورت خورشید و یا ماه خود را نمود پیدا میکند. البته
دایره را برخی از نقوش روی این سنگ قبرها میتوان دید که در جای خود بررسی
میشوند. البته نیم دایره را میتوان به عنوان طاقنما هم تعبیر کرد و
طاقنما در اساطیر به مهر یا میترا (ناهید) اشاره دارد و سمبولی است از
برای صدف، چنانکه در بالای پرستشگاههای مهری از این شکل برای نمایاندن و
اشاره به صدف (یا همان افسانه زایش ناهید) و پاکدامنی استفاده میشده. بنا
بر آنچه که درباره دایره گفته شد میتوان پی به ارتباط ظریف بین این نیم
دایره و مؤنث بودن متوفی برد. زیرا دایره به باروری و زادآوری و پاکدامنی
اشاره دارد و زن نیز همین نقش را در باورها و اساطیر دارد. استفاده از این
شکل با همین مفهوم در جایهای دیگر ایران نیز رواج داشته و دارای پیشینهای
کهن میباشد.
سنگ قبرهای منقوش چهارگوش با مثلثی در بالای آن (پنج ضلعی) :
این سنگ قبرها نیز همچون گروه پیشین، کاربردی جنسیتگرا داشتهاند، با این
تفاوت که این قسم از سنگ قبرها بر روی قبور مردان، و به دو صورت ایستاده و
خوابیده، کار گذاشته میشدهاند. شکل این سنگ نیز همچون نمونه قبل قبرها
شاید شکلی ممزوج باشد. ممزوجی از دو شکل پایهای مربع و مثلث باشد. سنگی
کامل از دو نیمه دو شکل کامل دیگر [نیمی از مربع و نیمی دیگر از مثلث] در
سطرهای بالا نماد مربع تشریح شد. اما مثلث، در جایگاه ها و طرحهای مختلف
مفاهیم متفاوتی دارد. از جمله آنها مثلثی که رو به بالا باشد نماد آتش و
جنس مذکر است. مثلثی که با خورشید و گندم در رابطه است نمادی از باروری
است. نکته قابل توجه این است که در سنگ مزارهای لرستان، شکل مثلث در بالای
سنگ گورها که صریحاً اشاره به بالا دارد نشانگر این تفکر است که بازگشت همه
به سوی اوست.
علاوه بر آنچه که در سطور بالا به آنها اشاره شد، شکل هندسی ظاهر این
سنگها، به ویژه در دهههای متأخرتر و حتی در زمانهای متقدمتر، بیشتر
کارکردی پیکتوگرامی (علامت گونه) داشته است. بدین معنا که بیشتر علامتی
متمایز کننده، برای راهنمایی بازماندگانی که قصد یافتن مزار فرد متوفی را
داشتهاند، بوده است. علائمی که به افراد برای تشخیص گورهای مختلف و جنسیت
متوفی کمک میکردهاند. به علت مفصل و طولانی بودن مطلب و همچنین برای
پرهیز از ابتر ماندن آن، بررسی نقوش، نقر شده بر روی سنگ گورهای منقوش به
شماره بعد موکول میشود
در کشورمان گورستان هایی وجود دارد که سنگ قبرهایشان شکل و شمایل شگفت انگیزی دارند.
انسان از زمانی که خود را شناخت با قراردادن
تکه ای سنگ ، چوب یا برجسته کردن خاک ، محل دفن همنوع از دست داده اش را
مشخص کرد . تعلق خاطر انسان به همنوع و زندگی اجتماعی در طول زمان باعث به
وجود آمدن گورستان ها شد . به این ترتیب زمانی که انسان توانست ابزار را به
کار گیرد ، از آنها برای ساختن سنگ گور هم استفاده کرد و اشکالی را به
وجود آورد که امرزی بقایایش را در تعدادی از گورستان های تاریخی کشورمان می
توان دید . در این مقاله به تعدادی از گورستان های متفاوت و عجیب کشورمان
سر زدیم تا از نزدیک با آنها آشنا شویم.
گورستان سفید چاه
گورستان سفید چاه از عجیب ترین گورستان های
کشورمان است که به خاطر داشتن سنگ قبرهای عجیبش مشهور شده است . سفید چاه
قبرستانی در شرق مازندران است . عده ای می گویند قدمت این گورستان به 1200
سال پیش بر می گردد و هرکس در این گورستان دفن شود ، مورد لطف پروردگار
قرار می گیرد و قسمتی از گناهانش بخشیده می شود. اما نکته جالب اینجاست که
در سفید چاه روی هر قبر دو تخته سنگ به شکل عمودی قرار داده اند ، یکی در
محلی که سر متوفا قرار گرفته و دیگری هم در قسمتی که پای متوفا قرار دارد.
از آنجا که گورستان سفید چاه روی رسوبات آبرفتی مخروط افکنه ای قرار گرفته ،
شرایط زیرزمینی این گورستان به شکلی است که آب های جاری زیرزمینی از درون
رسوبات زهکشی شده خارج می شوند و به رود نکا می ریزند. با خارج شدن آب از
رسوبات زیر گورستان شرایط زیر سطحی نسبتا خشکی برای اجساد موجود در قبرهای
این گورستان فراهم می شود. این وضعیت می تواند زمان متلاشی شدن و تخریب
اجساد مردگانی را که در قبرها دفن شده اند ، به تأخیر بیندازند.
شاید همین موضوع باعث شده تا اهالی رستاهای واقع در حوزه آبریز رود نکا در
این منطقه ، اجساد مردگان خود را از محل های دور و نزدیک به این گورستان
منتقل کرده و دفن کنند؛ «عده ای معتقدند که این گورستان اولین گورستان
مسلمانان بوده است ولی هنوز اسناد معتبری پیدا نشده که این موضوع را تایید
کند.» اینها را علی ماه فروزی ، مدیر پژوهشی میراث فرهنگی مازندران می
گوید.
هنگام بازدید از گورستان سفید چاه ، با سنگ قبرهای خاکستری و زردرنگی
برخورد می کنید که با گذشت زمان فرسوده شده یا شکسته اند. با این حال باز
هم می توان خطوط و نقوش عجیب و غریبی را روی آنها دید . سنگ قبرهایی که روی
آنها کنار نام متوفا ، شغل او و حتی در برخی از تخته سنگ ها نسب متوفا را
هم حکاکی کرده اند. اشکالی مثل قیچی ، داس ، گاوآهن ،وسایل تیراندازی و…
نمونه نقوشی هستند که روی تخته سنگ ها حک شده و شغل صاحب قبر را یادآوری می
کنند.»
کارشناسان احتمال می دهند خیلی از قبرهایی که نقش قیچی یا گاو آهن رویشان
هست ، مربوط به یک قوم یا خاندان بوده اند که به عنوان نشانه خانوادگی شان
از قیچی یا وسیله دیگر روی سنگ قبرهایشان حک شده است. با توجه به شواهد
موجود ، گورستان سفید چاه به مسلمانان تعلق دارد و قوانین و آداب تدفین
مسلمانان در این گورستان برقرار بوده است . قبرها جهت غربی ـ شرقی داشته ،
به طوری که صورت میت به سمت قبله قرار می گرفته است.»
گورهای این گورستان با نقش هایی که رویشان حک شده، درست مثل یک موزه هزار
حرف ناگفته دارند؛ «از لحاظ نمادین قیچی ، هم نماد زندگی است و هم مرگ.»
البته قیچی تنها نمادی نیست که روی سنگ قبرها دیده می شود. دایره (نماد از
زمان ، حرکت پیوسته و مدور آسمان ) ، آینه (نماد حقیقت ، خودشناسی و حقیقت
الهی ) ، چاقو (علاوه بر استفاده روزمره برای معیشت ، مفهوم مرگ هم می دهد.
با چاقو چیزی را بریدن به معنی جدایی ، تقسیم و آزادی است) ، دوک نخ ریسی
(از جمله ابزارهای بافت های سنتی است که روی بیشتر سنگ گورهای شامل ابزار
مشاهده می شود. دوک نشانه بانوان مادر و بافندگان سرنوشت است . چرخ نخ ریسی
نماد گردش عالم است و نخ ریسی و بافندگی فرد مونث را در حال بافتن سرنوشت و
حجاب جهان وهم آلود نشان می دهد) ، شمشیر (نماد نیرو ، حفاظت ، اقتدار ،
سلطنت ، رهبری ، عدالت ، دلیری ، قدرت ، هوشیاری و نابودی جسمانی )
ترازو(بیانگر عدالت ، بی طرفی ، قضاوت ، موازنه همه اضداد و مکمل های قصاص ،
شایستگی ها و ناشایستگی های انسان را وزن می کند) و … از دیگر نمادهایی
هستند که روی سنگ قبرها به کار رفته و هر کدام معانی خاص خود را دارند.»
شیرهای سنگی در گورستان
شیرها همیشه جایگاه خاصی نزد انسان ها داشته
اند؛ چرا که این گربه سان بزرگ همیشه نماد قدرت بوده . شیر ها تا جایی
مورد توجه قرار گرفته اند که حتی پایشان به گورستان ها هم باز شده. در
گورستان کهباد (شهسوار) بختیاری ها می توان حدود 80 نمونه از شیر سنگی ها
را دید . این شیرها از قدرت و وجهه اجتماعی صاحب گور خبر می دهند. هنگامی
که وارد قبرستان تاریخی و باستانی کهباد در شهسوار ایذه می شوید ، با
انبوهی از شیرهای سنگی یا به قول بختیاری ها «برد سنگی» تاریخی روبه رو می
شوید که در کنار یا روی قبرها خودنمایی می کنند . نمونه شیرهای سنگی لرستان
را می توان در همدان ، فارس ، خوزستان ، ایذه ، لالی ،اندیکا ، مسجد
سلیمان و شوشتر هم دید . به گفته کارشناسان میراث فرهنگی ، این شیرها
احتمالا به دوران مادها مربوط می شوند.
درباره اینکه چرا گذشتگان این شیرهای سنگی را که ساختنشان آسان هم نبوده ،
تراشیده اند، نقل قول های متفاوتی وجود دارد. خیلی ها اعتقاد دارند که
شیرهای سنگی نماد افراد قدرتمند و با صلابت هستند. برای همین به نشانه
قدرتمند بودن فرد متوفا ، بعد از مرگشان روی مزارشان شیر سنگی گذاشته اند.
یک عده دیگر هم بر این باورند که شیر سنگی مختص افراد قدرتمند نبوده و روی
قبر افرادی که در میان مردم روستا یا شهرشان وجهه خوبی داشته و مورد محبت و
علاقه مردم بوده ، کار گذاشته می شد. اما به قول مجتبی گهستونی ـ دبیر
انجمن دوستداران میراث فرهنگی خوزستان ـ مهم ترین دلیل وجود شیرهای سنگی بر
سر مزارها قدرتمند بودن صاحب قبر است؛ «این افراد دارای درجات مختلفی از
نظر مقام و منصب اجتماعی در میان مردم بودند ، افرادی که به طور مشخص
قدرتمند تلقی می شدند و بعد از مرگ ، شیرهای سنگی روی قبرهایشان قرار می
گرفت. یکی از این افراد ایلخان بوده؛ یعنی کسی که می توانسته ایلش را هدایت
کند و بر افرادش مسلط باشد. ایلخان فردی بوده که با قدرت خود ، افراد
قبیله اش را رهبری و اختلافات و مشکلات میان مردم را حل می کرده است.»
شیرهای سنگی معمولا از جنس سنگ ههایی هستند که در نزدیکی گورستان ها وجود
دارند . البته تراشیدن سنگ و درآوردن شمایل یک شیر از آن ، کار اصلا راحتی
نبوده و نیست . اگر با دقت به شیرها نگاه کنید ، می بینید که همه شان به یک
شکل نیستند و روی بعضی از آنها کار بیشتری شده . دست های جلویی بعضی از
شیرها نسبت به پاهای عقبی شان بلندتر است و کمرشان انحنا و خمیدگی بیشتری
نسبت به بقیه شیرهای سنگی ساخته شده دارد. این زیبایی و ظرافت هم بر می
گردد به ذوق ، هنر و زاویه دید ماهرانه سنگ تراش ؛ «تراشیدن هر کدام از این
شیرهای سنگی با دست ف در حال حاضر هزینه ای بالغ بر 1/5 تا 3 میلیون تومان
روی دست سفارش دهنده اش می گذارد . این در حالی است که الان حدود یک دهه
است که مردم خوزستان شیرهای سنگی ماشینی را روی قبرهای فوت شده هایشان می
گذارند.» روی شیرها را که نگاه کنید ، اشکال مختلفی مثل نیزه ، سرنیزه ،
کارد ، ترکه ، شمشیر ، عصا و شانه به چشم می خورد . این اشیا و نوشته هایی
که روی سنگ حک شده ، شناسنامه فرد تلقی شده و بازدید کننده با دیدن آنها ،
تا حدودی با صاحب قبر آشنا می شود؛ مثلا اگر نقش ترکه روی قبر باشد ،
نشانگر این است که آن فرد اسب سوار بوده یا اگر شانه ای روی قبر نقش بسته
شده باشد ، نشان می دهد که صاحب گور زیبا رو بوده است . علاوه بر این اشکال
، اشعاری با مضامین پهلوانی و حماسی هم روی سنگ گورها دیده می شود. نکته
جالب دیگری که هنگام بازدید از قبرستان شیرهای سنگی ممکن است نظرتان را جلب
کند، این است که بعضی از این شیرهای سنگی روی سنگ قبر قرار رفته اند اما
برخی دیگر کنار آن ؛ «به نظر می آید آن زمان اعتقاد بر این بود که قرار
دادن شیرهای سنگی به دلیل وزن بسیار بالایی که دارند ، ممکن است به سنگ قبر
فرد متوفا فشار وارد کند . برای همین بعضی ها شیر را کنار قبر قرار می
دادند.» میان شیرهای سنگی و مقبره ها را که جست و جو کنید، قبرهای مردان و
زنانی را می بینید که اقوامشان به خاطر صلابت و استواری شان بر بالای مزار
آنها شیر سنگی گذاشته اند ؛ مثلا در ایل بختیاری بانویی بوده به نام بی بی
مریم فرمانفرمائیان که صلابت و استواری ویژه ای داشته و به همین دلیل یکی
از معدود بانوانی است که روی سنگ قبرش شیر سنگی گذاشته اند. هر چند این رسم
درحال حاضر دیگر وجود ندارد و شیرهای سنگی صرفا بالای قبر مردان گذاشته می
شود. همین طور که میان سنگ قبرها قدم می زنید، میان شیرهایی که بعد از
گذشت صدها سال ، با سینه هایی برآمده ، فراخ و رو به جلو به تماشاچیان می
نگرند ، چشمتان به شیر سنگی کوچکی هم می افتد که در میان شیرهای سنگی دیگر
جا خوش کرده است . حتما می خواهید بدانید این شیر سنگی کوچک میان شیرهای
دیگر چه می کند. گهستونی در این باره می گوید : «همان طور که گفتم ، شیرهای
سنگی مخصوص افراد با منصب و طبقه اجتماعی بالا ساخته شده اند. شیرهای سنگی
کوچک هم نشان از آن دارد که صاحب آن مقبره کودکی است که متعلق به یک
خانواده با رده اجتماعی بالاست.»
سنگ قبرهای مناره ای
برای دیدن این گورستان و سنگ قبرهای عجیبش
باید به روستای انار در اردبیل بروید . دیدن این گورستان که قدمتش به دوران
حکومت صفوی ها یعنی به قرن 8 و 9 هجری بر می گردد ، خالی از لطف نیست .
قبرستان انار آرامگاه مردانی است که خلیفه الخلفا نامیده می شدند. در این
گورستان دو نوع سنگ قبر وجود دارد . یک نوع به شکل مکعب ـ مستطیل هستند و
نوع دیگر سنگ قبرهایی که به شکل مناره اند و مخصوص خلیفه الخلفا ساخته شده
اند. این سنگ ها مانند ستون های برافراشته هستند. حسن یوسفی ـ کارشناس
اداره میراث فرهنگی اردبیل ـ از کسانی است که مطالعات گستردهای درباره این
نوع سنگ قبرها داشته است . او درباره گورستان انار می گوید : «خلیفه الخلفا
کسانی بودند که از طرف صفویان ماموریت داشتند دین اسلام را در مناطقی دیگر
ترویج کننند. این افراد می رفتند و مردم مناطق مختلف را با اسلام آشنا می
کردند. خلیفه الخلفاها وقتی وارد منطقه مورد نظرشان می شدند ، دیگر به شهر و
دیار خود بر نمی گشتند. در واقع آن شهر موطنشان می شد. برای همین مردم
اعتقاد فراوانی به این اشخاص داشتند.»
زمانی اهالی روستای انار، صاحبان سنگ قبرهای مناره ای را به خاطر تقدسی که
داشتند ، زیارت می کردند؛ «سنگ قبرهای مناره ای از سنگ های آذرین ساخته شده
اند. این سنگ ها از دهانه آتشفشان کوه سبلان خارج می شوند و به سنگ سائین
معروفند . ارتقای این سنگ قبرها به اندازه یک انسان معمولی است.» گردی
بالای این سنگ قبرها پره پره است که به آنها شیار هم می گویند . وجود این
شیارها بیشتر حالت تزئینی دارد و برای زیباتر شدن سنگ فرش ، تراش داده شده
است. البته ذکر شده که این سنگ قبرها متعلق به قزلباش های ترک هم بوده است ؛
چرا که روی این سنگ قبرها که حالت گرد دارند ، به کلاه آنان شبیه است .
اما کارشناسان معتقدند ازآنجا که کلاه قزلباش ها 12 شیار داشته ، این سنگ
قبرها نمی تواند به آنها تعلق داشته باشد چرا که بیشتر از 12 شیار یا ترک
روی سنگ قبرها حک شده است . روی ستون این سنگ فرش ها زائده مربع شکلی وجود
دارد که روی آن اسم شخصیت و همچنین مقام مذهبی اش ذکر شده است . علاوه بر
اینها ، نوشته های دیگری مانند شهادتین ،صلوات ، مناجات نامه و آیه الکرسی
هم روی سنگ قبرها حکاکی شده است . به گفته این کارشناس ، سنگ قبرهای مناره
ای از منحصر به فردترین سنگ مزارهای کشورمان هستند . در قبرستان انار ، سنگ
قبرهای مکعب مستطیلی هم وجود دارد که خاص افراد معمولی است ؛« در قبرستان
انار ، سنگ قبرهای مناره ای زنان و مردان همشکل است . با این تفاوت که زنان
و مردان هشمکل است . با این تفاوت که زنان متوفا به مردم معرفی نمی شدند .
آن موقع اعتقادات مردم طوری بود که اگر زنی فوت می کرد ، اسم او را هرگز
روی سنگ قبرش قید نمی کردند و مثلا می نوشتند دختر فلانی ، همسر فلانی . ما
نمونه اش را در سنگ قبر همسر شیخ صفی الدین اردبیلی می بینیم که نوشته است
همسر شیخ صفی الدین اردبیلی، دختر شیخ زاهد گیلانی . ما بعدها که در تاریخ
جست و جو کردیم ، متوجه شدیم که اسم همسر ایشان بی بی فاطمه بوده است.»
آمار دقیقی از سنگ قبرهای مناره ای در دست نیست اما سه تای آنهااز گزند
حوادث روزگار جان سالم به در برده اند.
مشاهیر در تخته فولاد
در اصفهان و حاشیه جنوبی زاینده رود ،
قبرستانی به نام تخت فولاد وجود دارد . قبرستانی که مملو از مزار مشاهیر ،
عالمان ، سیاستمداران ، عرفا و هنرمندان است . تخت فولاد اصفهان پس از وادی
السلام نجف اشرف ، معتبرترین قبرستان جهان تشیع به شمار می رود. در این
قبرستان ، صاحبان گورها از خود قبرها معروف ترند . غیر از قبرهای مستطیل
شکلی که روی زمین قرار دارند و بالای بعضی از آنها ، لوحه سنگی به شکل
عمودی قرارگرفته ،بقعه ها و تکیه هایی با پنجره های توری شکل ساخته شده از
گل هم می توان دید که به نوعی مقبره تلقی می شوند. دور تا دور بعضی از تکیه
ها که به نوعی مزار هستند ، درخت و گیاه کاشته شده . میان گورها که راه می
روید ، اسامی عرفا ، مشاهیر و بسیاری از افراد خاص را می بینید که در این
قبرستان گرد هم آمده اند . تکیه ها به نظر مساجد کوچکی هستند که با الهام
از معماری اسلامی و نقوش آن ، همچنین رنگ های آبی فیروزه ای ساخته شده اند.
احتمالا برایتان جای سوال است که چرا اسم این قبرستان تخت فولاد است؟ مریم
زینعلی ،کارشناس و مسوول گردشگری قبرستان تخت فولاد چنین پاسخ می دهد ؛
«تخت فولاد قبلا اسامی دیگری داشته و روایت های مختلفی در این زمینه وجود
دارد.قدیمی ترین آنها لسان الارض است . روایت دیگری هم وجود دارد که می
گوید در عهد ایلخانیان و در اواخر قرن چهارم ، پهلوانی زندگی می کرده که
فولاد بازو بوده است . او تخته سنگ ها را در جایی کنار هم می گذارد و در
اصل برای خودش مکانی برای هماوردی (زور آزمایی) درست می کند که البته این
روایت هم صحیح نیست . روایت دیگری هم وجود دارد که به جناب میرفندرسکی ـ
ازمهم ترین فلاسفه جهان شیعه در قرن 10 هجری ، یعنی دوره شاه عباس ـ مربوط
می شود. می گویند چون او کیمیاگر بوده، اگر جسمی با بدنش تماس پیدا می کرد ،
تبدیل به طلا می شد . زمانی که ایشان فوت شد ، از ترس اینکه مبادا برخی
سوءاستفاده کنند ، قبر او را با سرب و فولاد بستند. قبر جناب میرفندرسکی ،
در حال حاضر به شکل یک سوی بسیار بزرگ به ارتفاع 30-20 متر و عرض یک متر
است.» خانم زینعلی در ادامه از موثق ترین قول درباره وجه تسمیه قبرستان تخت
فولاد می گوید : «اما مطمئن ترین قول ، بحث بابا فولاد حلوایی از عرفای
قرن دهم هجری است . گفته می شود که مزار بابا فولاد به اسم تختگاه و جایگاه
او در میان مردم خوانده می شده و اسم فولاد هم از اسم این عارف برجسته
گرفته شده است . این قبرستان تکه تکه است . به این دلیل که گروهی از افرادی
که از تمکن مالی خوبی برخوردار بودند ، مقبره خصوصی داشتند . امکان دارد
این مقبره یک فضای دو در دو یا سه در سه یا نهایتا ده متر مربع باشد. اما
برای شخصی مثل آقا حسین خوانساری تکه زمین بزرگی به عنوان مقبره در نظر
گرفته شده.» سنگ قبرها در این قبرستان یک نشانه فردی است و فرد را معرفی می
کند. کسانی که جایگاه مهم اجتماعی داشتند یا از تمکن مالی خوبی برخوردار
بودند ، از سنگ قبرهای مرغوبی مثل مرمرهای سفید ، یشم و قرمز استفاده می
کردند . مثلا روی سنگ مزار یکی از سران ایل بختیاری ، 25 سال کار شده است .
حجار این سنگ قبر را بسیار ظریف کار کرده است ؛ آن قدر دقیق که توانسته از
درون سنگ مرر که همان سنگ قبر باشد ، نخ تسبیح در بیاورد یا مثلا واله
اصفهانی با قلم خودش روی سنگ قبرش را خطاطی کرده . نفیس ترین سنگ قبر موجود
در قبرستان متعلق به مریم بیگم ، دایه سیف الدوله قاجار است که خط یکی از
بهترین خوشنویسان آن روزگار رویش نقش بسته است ؛ «روی بعضی قبور هم ابزار
کار متوفا ترسیم شده است. مثلا اگر شخصی نجار ، بنا یا نانوا بوده ، ابزار
کارش مثل وردنه ، سیخ یا قلاب روی سنگ قبر دیده می شود. روی سنگ قبرها خطوط
نسخ ، ثلث و حتی خط های ساده دیده می شود و جملاتشان با بسم الله ، هوالحی
، هوالباقی یا دوبیتی های عربی کنده شده است . روی سنگ ها غیر از ابزار
کار ، طرح هایی مثل پرنده های بهشتی و گل و گلدان که نشانه میل به حیات
است، به چشم می خورد.» روی برخی از سنگ قبرها هم طرح درخت تسبیح ، چراغ
،نور ، میوه های بهشتی و مهر که بحث عبودیت را مطرح می کند، دیده می شود.
بعضی از قبور به شکل محراب هستند. مثلا بالای برخی قبور ، حفره ای وجود
دارد که درون آن آب می ریزند و در فرهنگ ایرانی آب مظهر حیات است . مثلا
شخصی بوده به نام درویش عبدالله که یکی از مفاخر خوشنویسی به شمار می آمده ،
در حوضچه کوچکی که در سنگ قبر او قرار دارد ، آب می ریختند . خوشنویسان می
آمدند و قبل از خوشنیوسی قلمشان را به این آب آغشته می کردند.
عمود و مرتفع
در زمان های گذشته ، یکی از رایج ترین نوع
قبرستان ها ، آنهایی بودند که سنگ قبرهایشان به شکل یک میل عمودی یا تخته و
استوانه عمدی یا به ستونی آجرچین شده بود. اگر دوست دارید نمونه ای از این
سنگ قبرها را از نزدیک تماشا کنید ، کافی است به روستای شاه بداغ یا ریجاب
استان کرمانشاه یا لرستان سفر کنید تا با فرهنگ مردمان قدیم آشنا شوید .
در استان کرمانشاه و در مسیر ریجاب به سمت بابا یادگار ، یک قبرستان در سمت
راست جاده به چشم می خورد.
در گورستان ریجاب ، روی گروها تخته سنگ های آجر چین شده وجود دارد که
ارتفاع آنها از دو متر شروع شده و به شش متر هم می رسد . این سنگ قبرها
چهار وجه دارند و به صورت نامنظمی روی هم قرار گرفته به شکل یک مخروط بالا
رفته اند و عرض آنها هر چقدر بالاتر می رود ، کمتر می شود ؛ «قبرستان هایی
که در کرمانشاه وجود دارند ، به دو دسته قبل و بعد از اسلام تقسیم می شوند.
به همین خاطر در گذشته از آنجا که دین ها و فرهنگ های متفاوتی وجود داشت ،
مردم هم برای حفظ فرهنگ خود و با شیوه های مخصوصی که داشتند ، عزیزان خود
را دفن می کردند ، مثلا عده ای به عنوان سنگ قبر ، از تخته سنگ های مکعب ـ
مستطیل که ارتفاع آنها حدود دو متر بود ، استفاده می کردند . عده ای از یک
حجم آجرچین شده و عدهای دیگر به شیوه هایی که در میان قومشان رسم بود،
عزیزان خود را دفن می کردند.» علیرضا مرادی ، کارشناس میراث فرهنگی استان
کرمانشاه با تحقیقاتی که داشته، معتقد است در گذشته هم افرادی که به واسطه
قدرت ، شهرت و ثروت مهم بودند ؛ در زمان دفنشان از سنگ قبرهای حجیم تر و
مرتفع تری استفاده می شده اما سنگ قبرهای مردم معمولی ، حجم کمتری داشته و
همین باعث تمایز فرد صاحب منصب از فرد عادی می شده .»
از اعتقاداتیکه در میان مردمان گذشته رایج بوده ، گذاشتن آب و غذا در کنار
این قبرها بوده . چرا که آنها معتقد بودند در نهایت روح به جسم باز می گردد
و بعد از ینکه این اتفاق افتاد ، فرد متوفا به آب و غذا برای یافتن نیرویی
دوباره احتیاج دارد؛ «به همین خاطر در بعضی از قبرستان ها علاوه بر وجود
سنگ قبرهای عجیب ، وسایلی مثل کوزه ، ظروف سفالی و حتی در بعضی مواقع خنجر و
وسایلی را که به متوفا تعلق داشت یا از ابزار مورد علاقه او بود، داخل قبر
می گذاشتند اما بعد از اسلام ، زمانی که گذاشتن وسیله همراه با متوفا درون
قبر حرام شمرده شد، مردمان کهن برای نشان دادن علاقه خود به متوفا ، روی
سنگ قبر متمرکز شدند.»
شاه بداغ ، ابودوجانه یا همان ریجاب ، قبرستان بیستون یا شیرخان تعدادی از
همین قبرستان هایی اند که شکل ظاهری عجیبی دارند و نشان دهنده فرهنگ و
تمدنی هستند که در آن منطقه حاکم بوده است ؛ «مثلا حتی در نوع خاک کردن
متوفا هم فرهنگ ها متفاوت بوده . امروزه شخص فوت شده را به پهلو و رو به
قبله دفن می کنیم اما در گذشته در نمونه هایی مشخص شده که متوفا را به صورت
چمباتمه ای و طاق باز و مدل های دیگر دفن می کردند. البته بعد از اسلام
همه اینها تغییر پیدا کرد و بازماندگان شخص فوت شده برای دلخوشی خود و برای
اینکه برای متوفا کاری کرده باشند ، سنگ قبر او را تغییر دادند. به خاطر
همین ، سنگ قبرهای آجرچین و چهار وجهی یا مخروطی شکل یا به شکل یک تکه سطح
صاف و مکعب مستطیل شکل که بعضی ها روی آن را حکاکی می کردند ، نمونه هایی
از این سنگ قبرها هستند.»
گورستان پلکانی
گورستانی دیدنی ابوالوفا در روستایی به همین
نام در کوهدشت قرار دارد که محلی ها به آن بلفا می گویند . اگر وارد
گورستان شوید، قطعا با دیدن شکل و شمایل پلکانی قبرها متعجب خواهید شد:
قبرهایی با سنگ های خاکستری و سفید رنگ و البته مستطیل شکل.
درگورستان بلفا بیش از 500 قبر وجود دارد. سنگ قبرهای این گورستان به صورت
سه یا چهار طبقه روی هم قرار گرفته اند و اولین چیزی که با دیدن این مقبره
های مستطیل شکل به ذهنتان خطور می کند، خاطره زیگورات چغازنبیل یا همان
مقبره کورش کبیر است . با این تفاوت که مقبره کورش نسبت به این مقابر بسیار
باشکوه تر است . این گورها در روستای ابوالوفا ساخته شده ، جایی که
روزگاری جزو امپراتوری عیلامی ها محسوب می شد. در قبرستان گورهای زیگوراتی ،
همان روال شیرهای سنگی برقرار است و اشخاصی که رتبه و مرتبه اجتماعی
بالاتر و مهم تری نسبت به دیگران داشته اند، از این نوع سنگ قبرها برایشان
می ساختند. آرش نورآقایی ، راهنمای تور گردشگری می گوید : «در این گورستان
به جز قبرهای زیگوراتی شکل ، قبرهایی وجود دارند که به شکل ایستاده اند.
روی این سنگ قبرها ، نمادهای مختلفی وجود دارد که به نوعی شناسنامه صاحب
قبر تلقی می شود و از همین رو به راحتی از روی همین اشکال می توانید مردانه
یا زنانه بودن گور را به راحتی تشخیص بدهید . روی قبر مردان نمادهای
جنگاوری مانند اسب ، شمشیر و تفنگ و روی قبر زنان نمادهایی مثل شانه ، قیچی
، گلیم بافی و آینه دیده می شود . من به شخصه نمونه این قبرها را در
شهرهای دیگر ندیده ام .» حک شدن قلیان و ظرف آب هم روی سنگ گورها نشان از
مهمان نواز بودن صاحب قبر دارد.
به جز سنگ قبرهای زیگوراتی ، در این گورستان سنگ قبرهای میله ای هم وجود
دارد. حک شدن نقش آهو روی سنگ قبرهای میله ای شکل کنایه از گذر سریع عمر
انسان دارد. روی این سنگ قبرها هم مثل شیرهای سنگی نوشته هایی وجود دارد
مانند اسمای متبرکه بسم الله و صفات هوالغفور و هوالباقی ، به علاوه نقش
هایی مانند آینه یا تسبیح که بیانگر حالت روحی فرد متوفا و تقوا و ایمان او
در زمان حیاتش بوده است . روی بیشتر سنگ قبرها و به خصوص گورهایی که حالت
عمودی دارند ، تصاویر و شکل های متنوع از انسان ، ابزار ، حیوان و گاهی
فرشته خودنمایی می کند.
مقبره های چوبی شیروانی دار
حتما خانه های شیروانی را در سفرهایی که به
مناطق شمالی ایران داشته اید زیاد به چشم دیده اید . خانه هایی که به واسطه
داشتن شیب تند در قسمت شیروانی خانه ، مقاومت بیشتری در مقابل باران و برف
دارند . البته اینها را نگفتیم که شما را با نوع ساختمان سازی اهالی ساکن
در مناطق شمالی آشنا کنیم.
در واقع این مقدمه ای بود تا شما را به روستای شاه شهیدان ببریم . جایی که
علاوه بر داشتن آب و هوا و طبیعت زیبا ، جاذبه های دیگری هم دارد که دهان
تازه واردها با دیدن آنها باز خواهد ماند و چشم هایشان گرد خواهد شد . یکی
از این مناطق ، قبرستان شاه شهیدان است که در 20 کیلومتری مرکز قصر خورگام و
در 60 کیلومتری مرکز شهرستان رودبار قرار دارد. قبرستانی عجیب که متوفیان
آن در قبرهایی که دارای شیروانی هستند و از گزند باران و برف درامانند ،
برای همیشه ساکن شده اند.
این قبرستان را اهالی این روستا و روستاهای مجاور به خوبی می شناسند هم به
خاطر قبرهای چوبی ای که دارد و هم به خاطر امامزاده ای که در میان قبرستان
قرار گرفته ؛ «امامزاده هادی و مجمد که نسبشان به امام سجاد(ع) می رسد و
مردم خیلی به این امامزاده می آیند . در همین رفت و آمدهاست که می توانند
نظری هم به این قبرهای چوبی بیندازند.» اینها را امید عزیزی می گوید.مدیر
کل سازمان میراث فرهنگی استان گیلان.
در واقع این قبرستان با وجود اینکه تعداد قبرهای چوبی شیروانی دارش به 12
نمونه بیشتر نمی رسد و بسیاری از آنها به مرور زمان تخریب شده اند ، به ثبت
آثار ملی رسیده ؛ «مساحت این گورستان ها به هزار متر می رسد و مورد توجه
افراد زیادی است . قبرهای این قبرستان چوبی هستند و با بررسی هایی که شده ،
عمر آن به 100 تا 200 سال پیش باز می گردد.» به گفته آقای عزیزی ، مردمان
کهن در گذشته به جای استفاده از سنگ ، از چوب برای دفن مردگانشان استفاده
می کردند . نوع چوبی که آنها برای سنگ لحد به کار می بردند ، چوب ننج یا
سرخدار ـ چوب نوعی درخت محکم و مقاوم در گیلان ـ بوده که مردمان قدیم برای
تهیه آن باید به منطقه دُرفک در ارتفاعات روستای شاه شهیدان می رفتند. یکی
از نکات جالبی که در قبرستان به چشم می خورد ، همان بحث طبقه بالا و پایین
جامعه است . در این قبرستان هم مثل برخی از قبرستان های دیگر بازماندگان
برای متوفیانی که در مقام بالایی بودند ، سنگ تمام می گذاشتند و از سنگ قبر
بهتری برای تدفین آنها استفاده می کردند ؛ «مثلا آنهایی که وضع مالی خوبی
داشتند یا شهره خاص و عام بودند برای قبرهایشان علاوه بر چوبی به عنوان سنگ
قبر ، چند تخته چوب را به عنوان شیروانی با میخ های آهنی یا چوبی دست ساز ،
به هم متصل می کردند و بالای سنگ قبر قرار می دادند تا از نفود آب به داخل
قبر جلوگیری کند.» حالا از این تعداد قبر 12 نمونه بیشتر باقی نمانده و
برخی از نوادگان آنها هر پنجشنبه بر سر قبرها می آیند و فاتحه می فرستند و
در کنار آن به زیارت امامزاده هم می روند.
گورهایی ایستاده در کوهستان
گورستان و زیارتگاه خالد نبی در منطقه ای
کوهستانی و در 90 کیلومتری شمال شرق شهرستان گنبد کاووس و روی قله کوه
«گوگجه داغ» قرار گرفته است . این گورستان بی نظیر با سنگ قبرهای استوانه
ای شکلش سرزمینی راز آلود را خلق کرده است .
در این گورستان حدود 600 سنگ قبر وجود دارد که ارتفاع تعدادی از آنها به
پنج متر و قطرشان به نیم متر هم می رسد. این سنگ قبرها که مانند شمعی بر
مزار مردگان قد برافراشته اند ، از سنگ یکپارچه تراشیده شده اند. وقتی در
این گورستان زیبا قدم بر می دارید ، سنگ گورهایی را می بیند که کمی با
یکدیگر تفاوت دارند ، تعدادی به شکل استوانه ای بلند هستند، تعدادی دیگر به
شکل کلاه خود تراشیده شده اند و به صورت نیمکره اند؛ به جز سنگ گورهای
استوانه ای و نیمکره ای ، سنگ گورهای دیگری هم وجود دارد که تعدادشان کمتر
از انواع دیگر است .این سنگ ها به شکل شاخ قوچ هستند.
به اعتقاد باستانشناسان، در فرهنگ قدیمی ترکمن ها قوچ نماد قدرت و
فرمانروایی بوده است . البته نقش شاخ قوچ را به جز سنگ قبرها می توان در سر
ستون خانه ها و نقش و نگار گلیم ها و فرش ها هم دید . از آنجا که بیشتر
سنگ قبرهای گورستان خالد نبی ، عاری از کتیبه و نوشته هستند، کار تحلیل و
تفسیر سنگ قبرها برای باستان شناسان مشکل شده است . به همین دلیل کارشناسان
در تعیین قدمت و پیشینه این گورستان تاریخی اظهار نظر دقیقی نکرده اند.
اما تاریخی بودن این گورستان را می توان از روی سه زیارتگاهی که در منطقه
خالد نبی وجود دارد ، حدس زد چرا که این امامزاده ها مانند نمونه های دیگری
که در کشورمان وجود دارد ، در ارتفاع و مناطق صعب العبور ساخته شده اند.
گورستان خالد نبی در کنار آرامگاهی متعلق به خالد نبی غیث بن سنان یکی از
پیغمبران بعد از حضرت عیسی (ع) قرار دارد. کتاب «ناسخ التواریخ» درباره این
شخص چنین نوشته شده است: «خالد بن سنان 6 هزار و 123 سال بعد از حضرت
آدم(ع) و در سال 530 میلادی بر تخت نبوت نشست و مردم زمان خود را به شریعت
حضرت اسماعیل ذبیح الله(ع) دعوت کرد. »
قبرهای عمودی شواز
قبرستان شواز یکی از قبرستان های عجیب و تاریخی ایران است . این گورستان دارای قبرهایی با سنگ های عمودی است که ارتفاع آنها از سطح زمین به نیم متر می رسد. این گورستان در روستایی به همین نام در فاصله 95 کیلومتری جنوب شرقی یزد قرار گرفته است ؛ «گورستان شواز قبرهای عجیب و ناشناخته ای دارد ؛ به طوری که در بالا و پایین هر قبر ، سگی به صورت عمودی و به ارتفاع نیم متر از سطح زمین قرار گرفته و روی این سنگ ها نیز نوشته ای وجود ندارد.» این حرف ها را محمد رضا دستجردی می گوید ؛کارشناس میراث فرهنگی استان یزد. پشت روستا به کوه است و مقابلش دشت وسیعی قرار دارد. روستای شواز آبادی های قدیمی یزد به شمار می رود به همین خاطر قبرستانی که در آن واقع شده بسیار قدیمی است. یعنی زمانی که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود؛ «به راحتی می شود حدس زد که قبرهای این قبرستان که تعدادشان به 40 عدد می رسد، به دوران قبل از اسلام بر می گردند. در واقع قدمت این قبرستان به خاطر داشتن سنگ های قدیمی به قرن ششم تا هشتم هجری می رسد. البته در این میان تعدادی سنگ قبر هم وجود دارد که جنسشان از مرمر است و مربوط به قرن 10 و 11 هجری هستند .» به گفته این کارشناس ، روی بعضی از این قبرهای قدیمی ، قطعات خرد شده سفال به چشم می خورد که کارشناسان احتمال داده اند این قطعات مربوط به تنگ های کوچک سفالی بوده اند که گویا مردمان کهن بعد از فوت بستگانشان ، آنها را روی قبرهای متوفیان قرار می دادند و درون این کوزه ها آب می ریختند. چرا که معتقد بودند نوشیدن آب درون کوزه توسط پرندگان باعث شادی و آرامش روح متوفی خواهد شد.» قبرستان شواز در کنار قلعه تاریخی شواز واقع شده . این قعله به شیوه معماری ساسانی ساخته شده است و درون آن چند مغازه وجود دارد که در دل سنگ ، کنده کاری شده اند. این شواهد نشان دهنده قدمت زیاد آبادی است؛ «البته منطقه اصلی شواز که به شواز کهنه معروف است ، محله ای غیر مسکونی بوده که در فاصله پنج کیلومتری از شواز اصلی قرار گرفته . یعنی در راه نصرآباد که هیچ آبادانی ای در این راه به چشم نمی خورد. این گورستان در این منطقه واقع شده . اگر در این گورستان چشم بگردانید ، متوجه خواهید شد که در بالای سر و پایین بدن متوفی تخته سنگ های نتراشیده و البته پهن به شکل عمودی در داخل زمین فرو رفته.» یعنی این سنگ قبرها نشان می دهند که کجا ، محل سر متوفی و کجا محل پاهای اوست . به گفته آقای دستجردی ، نمای عمومی قبرستان ، ترتیب و رنگ سنگ ها و تیرگی آنها همه دلیلی بر قدمت بالای این گورستان است ؛ «روی بعضی از این سنگ قبرها نوشته هایی به خط نسخ دیده می شود که به شکل نامنظم حک شده اند.» این قبرستان به مرور زمان رو به تخریب رفته و خیلی از قبرهای آن توسط افراد غیر بومی ای که به هوای یافتن عتیقه و اشیای تاریخی سر از این قبرستان درآورده اند، تخلیه شده است.
چکیده: سرزمین ایران به دلیل قدمت و
پیشینهی تاریخی و باستانی آن و نیز واقع شدن در منطقهای مهم و حیاتی در
جهان که محل تلقی اقوام، فرهنگها، مذاهب و مردمان مختلفی بوده و چون
سکونتگاه نژادهای متفاوتی بوده است، همواره در ادوار تاریخی و پیشاتاریخی
از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است. گواه این ادعا وجود آثار باستانی مربوط
به ادوار تاریخی و حتا ماقبل تاریخ است که در جای جای این سرزمین نشان از
دیرینگی و قدمت مردمان این سرزمین دارد. رنگین نگارهها یا سنگنگارههای
واقع در سرزمین لرستان بهویژه غارهای میر ملاس، هومیان و دوشه در کوهدشت
از ارزشمندترین و گرانبهاترین آثار مربوط به دوران نوسنگی است که همتای
غارهای معروف آلتامیرا در اسپانیا و لاسکوو کرکس فرانسه است. بر پهنهی
دیوارههای غار میرملاس نقوش بسیار متوعی از انسان و حیوانات و نبرد انسان
با طبیعت دیده میشود،که به خوبی جنبههای نمادین و سمبلیک آنها نمایان
است. اما یکی از نقوشی که تاکنون ناشناخته و رازآمیز باقی مانده نقش عکس
فوقالذکر است که در این مقال سعی در رمزگشایی از آن داریم.
واژگان کلیدی: میرملاس، دایره، اسطوره
مقدمه: غار میرملاس در کوه «سرسورن» و در فاصلهی حدود ۱۵ کیلومتری شمال
غربی شهر کوهدشتِ لرستان واقع شده است. این غار به مرور زمان درهم ریخته و
در حال حاضر سایبانی بیش، از آن باقی نمانده است. نقاشیهایی در دو طرف
جنوب و شمال غار روی دیوار سایبان نقش بسته که در معرض عوامل طبیعی و
انسانی قرار دارند. بیشتر نقاشیها، صحنههایی از شکارگاه یا رزمگاه را
مجسم میسازند. برخی نیز، نقش حیواناتی هستند که نمیتوان نوع آنها را
تشخیص داد.
غار میرملاس، نخستین غاری است که بر روی دیوار آن رنگیننگارههایی بهجا
مانده از ۱۲ هزار سال پیش یافت شده(مربوط به عصر نوسنگی که البته در مورد
قدمت آنها هنوز تاریخ دقیق و قابل استنادی مطرح نشده است و در مورد قدمت
۱۲هزار ساله شک و تردید بسیاری وجود دارد و به نظر دور از واقعیت تاریخی
باشد)، سنگنگارههای این غار پس از غارهای« لاسکو» و «کرکس» در فرانسه
سومین غاری است که نگارههایی رنگین بر روی دیوارههای خود دارد. نقاشیها و
نگارههایی که بر دیوارههای جنوبی و شمالی این غار باقی مانده بیشتر
صحنههایی از رزم، شکار، انسان و حیوان را نشان میدهد. نقوش حیواناتی چون
گوزن، گاو، سگ، روباه و خصوصاً اسب و سوار در حال تیراندازی و شکار و
موضوعات رزمی با رنگهای قرمز و سیاه بر دیواره این غار دیده میشود که در
میان سنگنگارههای باستانی کشور ایران بیمانند است.
در این نوشتار کوشش میکنیم که با تحلیل و تفسیر گمانههای مربوط به
نگارهی مزبور به تحلیل یکی از اسطورههای مردم لرستان که با این نگاره
بیارتباط نیست بپردازیم. همچنین سعی شده که از نظرات روانکاو برجسته و
شهیر سوئیسی،کارل گوستاو یونگ بهره جوییم و در نهایت به خوانشی از دریچهی
ذهن راقم سطور منجر گردد.
نشانهشناسی و رمزگشایی حلقه
این نگاره از یک حلقهی متصل به یک خط راست که به خطی که در دو انتهای آن
دو پاره خط منحنی پیوند خورده، عمود است، تشکیل شده است. مهمترین عنصر
موجود در این نگاره بیشک حلقه است، که بیتردید پیچیدهترین، سادهترین،
کاملترین و به تعبیری تأویلپذیرترین شکل هندسی است. نیز دایره، حلقه، گوی
یا کره همواره در تمامی فرهنگها و افسانهها و اساطیر داری بیشترین بار
معنایی و رمزی است. زیرا اساس کائنات و هستی و تمامی کواکب و چرخش دور و
فلک و گردش طبیعت همگی بر مبنای دور و دایره شکل گرفته است و این شکل هندسی
در قالبهای مختلف دایره از جمله حلقه و گوی و کره دارای کارکردهای سمبلیک و
نشانهشناسی گسترده و زیادی است.
براساس گفتهی یونگ: «یکی از نیرومندترین نمادهای دینی دایره است»، به
گفتهی او دایره یکی از بزرگترین انگارههای ابتدایی بشر است و ما در
برخورد با نماد دایره، در واقع نفس خود را تجزیه و تحلیل میکنیم. همهی
انگارههای دایرهای، بازتاب روان هستند.
آنچه در انسانها مشترک است در اسطورهها بازتاب یافته است، اسطوره
جستوجوی ما برای یافتن حقیقت معنا و دلالت طی اعصار و قرون متمادی است،
همهی ما برای زیستن، به معنا دادن، لمس جاودانگی، درک رازآمیز بودن و فهم
اینکه چه کسی هستیم نیاز داریم.
حلقه، نماد قدرت و ارجاع به کائنات و عالم هستی است، همچنین حلقه نشانهی
پیوند ازدواج و زناشویی و وفاداری و تعهد است. در نقوش سنگی حکاکی مربوط به
دوران هخامنشی و ساسانیان قدرت الوهی اهورامزدا توسط یک حلقه به پادشاه
اعطا میگردد که موسوم به حلقهی قدرت است. در گاهشماری ایران باستان که
سال بر مبنای ۳۶۰روز بود،گردش روزگار و زمان بر اساس ۳۶۰ درجهی دایره شکل
میگیرد.
حلقه، در نمادهای نرینگی و مادینگی به کار رفته که بیشباهت به نگارهی
مورد بحث ما نیست.از دیگر نمادهای دایره، نفش مربوط به گردونهی خورشید-مهر
و نقش سواستیکا یا چلیپا ست، که این علامت حاکی از چرخ گردونهی
خورشید-خدا بوده و دارای بعضی نمادهای خورشید مانند روشنایی، حاصلخیزی و
بهویژه خوشبختی است.نقش گردونهی مهر در آیین مهرپرستی(میترائیسم)یک نماد
دینی به شمار رفته است که مظهر آشتی و مهر و همبستگی انسان در چهار سوی
جهان است. و نیز بر اساس باور مسیحیان نشانهی مصلوب شدن مسیح و درخت
زندگانی است. در آیین تائو دایره در سمبل یین و یانگ چینیها و بازگشت
پایان ناپذیر و جاودانه و پیوند ابدی نیروهای ضد و اضداد است.
سرخپوستان هنگامی که چادر خود را برپا میکنند، این کار را در یک دایرهی
محصور انجام میدهند. در اسطورهشناسی سومری، دایره با چهار جهت اصلی و
چهار عنصر اصلی طبیعت (آب، باد، خاک و آتش) هم پیوند است و سال رسمی ۳۶۰
روز بوده است و ۵ روز تعطیل بوده که خارج از زمان محسوب میشد و به حساب
نمیآمد و آنها در این پنج روز مراسمی برپا میکردند که جامعهی آنها را
به آسمان مربوط میکرد.
دایره، کمال را به نمایش میگذارد، جنبهی دینی دایره آن است که شما جایی
را ترک میگویید، به جایی دیگر میروید و همواره باز میگردید. خداوند اول و
آخر است (در آیین یارسان و اهل حق همواره ذکر، اول یار آخر یار، ورد زبان
مریدان این آیین است). نه آغازی نه پایانی، اشارتی شگرف به تولد و مرگ و
بازگشت دوبارهی انسان.
در آداب و رسوم و آیینهای مربوط به فرق مختلف دراویش و پیروان عرفان
مولانا حلقهی دراویش و رقص سماع و گردش دروایش پیرامون یک کانون مرکزی و
به شکل دایره انجام میگیرد.واژهی symbol مرکب از sym وbol به معنای جمع
کردن دو چیز با یکدیگر است، این موضوع با کنار هم قرار دادن نیمههای حلقه
و تشکیل یک حلقهی کامل شناخته میشود، این مفهوم ازدواج در حلقهی پیوند
است، حلقه نشان میدهد که ما در یک دایره کنار هم قرا میگیریم و تکامل
مییابیم.
حلقه، نماد خطاب عیسی به حواریون است که ماهیگیر بودند. او گفت: «من شما
را صیاد انسانها خواهم کرد.» این بنمایهای است که به پیش از مسیحیت تعلق
دارد. دایره وجه دیگری نیز دارد و آن نوعی قید، محدودیت و محصور کردن و
اسیر کردن است، همانند حلقهی قدرت پادشاهان و مقید شدن آنها که کارکردی
دوگانه دارد.
یونگ از دایره همچون یک ماندالا(طلسم)یاد میکند، ماندالا واژهی سانسکریت
برای دایره است، که به معنای نظم کیهانی است. نقاشی ماندالا روی شن در بین
سرخپوستان ناواهو و در تبت جهت درمان بیماران بکار برده میشود. در
آیینهای لرستان قدیم نیز هنگام زایمان زائو یک حلقهای از ریسمان سیاه و
سفید گرداگرد زائو قرار میدادند تا نوزاد تازه متولد شده و زائو از
نیروهای اهریمنی و شیطانی در امان باشند. در مناطق مختلف ایران از جمله در
مراسمات گواتی مناطق سیستان و زار جنوب و نیز خانقاههای غرب کشور و اهل حق
و نیز در چل سرو(چهل سرود)های لرستان نماد حلقه نشانهی پیوستگی، همبستگی،
وحدت، یگانگی و مهر و محبت است.
تحلیل اسطورهشناسی نقش ناشناختهی میرملاس بر اساس افسانههای منطقهی لرستان
در گاهشماری قدیم لرستان پنج روز ابتدای سال بسیار اهمیت داشته است، به
گونهای که در این پنج روز نیروهای اهریمنی و شر به دنیای انسانها هجوم
آورده و سعی در تخریب زندگی و احشام و دامها دارند، که به صورت یک بیماری
در دامها نمود پیدا کرده و باعث میشود که پس از مدتی به تلف شدن آنها
میانجامد و این قوای اهریمنی از طریق روزنهی چشمهای دامها وارد میشود،
مردم و دامداران(کوچ نشینان) جهت دوری گزیدن از هجوم نیروهای شیطانی و
مقابله با آنها بر روی ورودیهای سیاه چادرهای خود نقش دو حلقه با اتصال
یک خط به شکلT همانند تصویر منقوش بر نگارههای غار میرملاس را تصویر
میکنند، که بر این باور بودند که نیروهای متخاصم اهریمنی با این ترفند
فریب این حلقهها را میخورند و به جای اینکه متوجه چشمان دامها شوند،
وارد این حلقهها شده و از سوی دیگر سیاه چادر خارج میشوند و بدینگونه
دامها از خطر آنها مصون باقی میمانند.
فرجام سخن: آنچه که در پیآمد شرح و بیان مختصری از جنبههای گوناگون رمزی
و سمبلیک دایره و کارکردهای مختلف آن نزد اقوام و ملل بود که سعی شد
بهطور کلی به ابعاد گستردهی آن بپردازیم، و نهایتاً با ارجاع به یک روایت
اسطورهای و محلی مرسوم در فرهنگ لرستان به خوانشی نو از نگارهی نمادین و
رمزی موجود در رنگیننگارههای غار میرملاس لرستان دست یابیم. و به این
نکتهی اساسی پی ببریم که دایره و حلقه بهعنوان کاملترین نقش هندسی که در
تمام طبیعت و کائنات به وفور دیده میشود، دارای مفاهیم و ارجاعات بسیاری
در روانشناسی، مردمشناسی، هنر، نقد ادبی و سایر معلومات انسانی و
متافیزکی است، و بهعنوان نمادی از کل هستی و انسان و تکامل انسان و پیوند
انسان با الوهیت و ماوراءالطبیعت و امور رازآمیز و ناشناخته و درونی مطرح
میگردد. و دریافتیم که این نقش یا شاید مشابه آن در فرهنگ بومی مردم
لرستان اشاره به مقابله و فریب و اضمحلال نیروهای اهریمنی جهت زیستن و زایش
و زندگی دارد.
نماد شناسی
در زمان ها بسیار دور انسانها برای برقراری ارتباط با یکدیگر از اشکال و
فرم ها که برروی سنگ ها، کتیبه ها یا دیوارها حک می شده است، استفاده می
کردند. با گذشت زمان این اشکال رنگ و بوی حروف را به خود گرفته اند و به
درستی که حروف خود تغییر شکل یافته اشکال می باشند.
انتقال معانی و مفاهیم از طریق نمادها و اشکال سابقه طولانی در زندگی بشر دارد. امروزه نیز برای نشان دادن مثلا رستوران در چند کیلومتری جاده یا نزدیک بودن پمپ بنزین در مسیر، از اشکال استفاده می شود. علائم راهنمایی و رانندگی نیز خود گویا این مطلب است که اشکال در القای مفاهیم نقش بسیار عمده ای را بازی می کنند و هرچه ساده تر باشند و مفهوم واضح تری را در عین سادگی منتقل نمایند، ارزش بیشتر را دارا هستند.
نشانه ها یا نمادها یا علائم معنی دار همواره درون نوعی شکل هندسی قرار دارند و باید اذعان داشت که حروف نیز که خود از تغییر شکل اشکال و فرمها به وجود آمده اند، از درون چند شکل هندسی دایره مثلث و مربع قابل تعریف می باشند.
در صورت کلی نگری، مفاهیم القایی از نمادها و اشکال از سابقه ذهنی و روش زندگی بشر در کهن نشات گرفته و شناخت این مفاهیم از آنجا شیرین می گردد که خبر از گذشته های دور و افکار نیاکان می دهد.
در مبحث نماد شناسی به بررسی مفاهیم دایره ، مربع و مثلث خواهیم پرداخت.
دایره
دایره نشان دهنده حرکت و زمان است. نشان دهنده حرکتی بدون آغاز و پایان.
چون دایره دارای هیچ شروع و پایانی نیست و اساسا بدون مبدا و مقصد است، از
آن به زمان تعبیر می شود. دایره نشان یکپارچگی و نشان وحدت است. به همین
جهت ابدیت را القا می کند.
دایره در مقابل القای مفهوم سکون قرار دارد و اساسا مفهوم مجموعه زنجیرواری از حرکت را پی در پی، بدون تغییر و شبیه به یکدیگر نشان میدهد. دایره گاهی به دلیل همین مفهومی که القا می کند و شکل خود، به آسمان یا جهان معنوی نیز تعبیر می گردد.
در نشانه های به جا مانده از بودایی ها، غالبا دوایر متحدالمرکزی به چشم می خورد که نشاندهنده یک نوع تکامل فردی و مرحله بالایی از معنویت میباشد.
یکی از مفاهیمی که دایره القا می کند، به جهت شبیه بودن آن باچرخ که خود از ابزار بسیار مهمی برای انسان محسوب می شود، صنعتگری و تجارت می باشد. دایره گاهی نماد حرکت اقتصادی و تولید نیز می باشد. با پیدایش چرخ در زندگی بشر بود که بسیاری از پیشرفت های مهم زندگی انسان بوقوع پیوست. اساسا اختراع چرخ سراغاز تحول زندگی بشر و شروع مرحله تازه تولیدات و مصنوعات می باشد که سبب پیشرفت انسانها در عرصه های مختلف گشته است. چرخ خود حرکت را نیز نشان می دهد.
از آنجا که تعریف خداوند به این ترتیب است که خدا همه جا هست و در مرکز هر چیزی قرار دارد، از او به دایره نیز تعبیر می شود. زیرا مرکزش همه جا و محیطش هیچ کجاست.
دایره یکی از نقوشی است که کودکان در اولین نقاشی ها خود رسم آن را یاد میگیرند و از علائم ارتباطی بسیار قوی محسوب می شود.
مربع
برخلاف دایره که نماد حرکت، بی انتهایی و الوهیت بود، مربع نماد سکون و
آرامش و ایستایی است. نماد پایداری و نماد هر آنچه استحکام را القا می
نماید. مربع نماد برابری و برادری نیز می باشد. از آنجا که در مبحث نماد
شناسی دایره گفتیم که دایره نماد آسمان می باشد، مربع نماد زمین در برابر
آسمان است. مربع به راحتی تغییر شکل یافته و با تغییر کمی از زاویه آن به
راحتی می توان شکل دیگری تولید کرد. یکی از بنیادی ترین اشکال هندسی محسوب
می شود و بسیاری از معماران و نقاشان از کهن عاشق از این شکل الهام گرفته و
آثار ارزشمندی به ثبت رسانده اند.
مکعب از مربع تاثیر گذارتر است و علاوه براین که نشاندهنده بعد بیشتری از مربع است، استحکام بیشتری را نیز القا می نماید. یکی از جنبه های اهمیت مربع چهار ضلع و زاویه ای بودن آن است، زیرا عدد 4 یکی از مهمترین اعداد است و به رقم هوش معروف می باشد. این رقم نمادی است از سازمان یافتگی و پویایی. شکل صلیب نیز القا کننده شکل مربع است و این دو یکدیگر را ارزش مفهومی بیشتری می بخشند.
در مبحث دایره نوشتیم، دایره نماد الوهیت
است، مربع هر جایی مقابل دایره است و به همین جهت معنی ماده و هستی را
منتقل می کند. هرچه مربوط به مکان باشد با اشکال چهار ضلع و زاویه به خوبی
می توان نمایش دارد. همان عبارت چهاردیواری که از گذشته ها مثل بوده است.
مربع دارای وزن است و استحکام دارد. در برخی موارد صراحت را بیان می کند و
نشانه روشنی و واضحی و قطعی بودن چیزی است.
مثلث
مثلث برنده است. نشانه تهاجم ، نشانه سوزانندگی و نشانه سرزندگی است. مثلث
نشانه آب، حیات و الهام بخش تاریخ مذاهب بیشماری در سراسر دنیاست. نشانه
دوره های سه گانه حیات : تولد ، رشد و مرگ است. از این رو نشانه سیر صعودی
تکامل نیز می باشد. هریک اشکال مختلف مثلث نمادی از یک مفهوم هستند اما در
کلیت چندان با هم توفیری ندارند.
مثلث مختلف الاضلاع نمادی از هوا و وسعت است . مثلث قائم الزاویه نمادی از آب است که یکی از مهمترین مفاهیم برای مثلث می باشد. در برخی متون کهن و مفاهیم منتقل شده، مثلث متساوی الاضلاع نمادی از زمین است زیرا این حالت از مثلث نوعی سکون و استحکام را القا می کند. تمام وزن مثلث در همه جای آن یکسان است و به همین دلیل نشانه ای از پایداری و ثبات می باشد.
مثلث متساوی الساقین به دلیل بالا رونده بودن آن نمادی از آتش است. همچون مفهوم آب ، آتش نیز یکی از مفاهیم جا افتاده برای مثلث است.
از نظر هندیان و یونانیان وجوه مثلث بیانگر سه وجه آب و خورشید و گندم است . به همین جهت نمادی از باروری به حساب می آید و اساسا از مثلث به نمادی از جنس مونث یا مادگی تعبیر می شود.
بسیاری از نمادهای مذهبی نیز با مثلث ایجاد گشته اند. جریان فراماسونری نیز اهمیت زیادی برای این شکل قائل گشته و از آن به دلتای درخشان یاد میکند و نیز نماد صهیونیست ها نیز دو مثلث است که به صورت مخالف هم، روی هم قرار گرفته اند. این دو امر (نماد صهیونیست ها و فراماسون ها) سبب گشته که متاسفانه در طراحی های گرافیکی در ایران، مثلث به یکی از اشکال کم طرفدار بدل گشته و طراحی آرم ها با این شکل، کمتر مورد تایید مخاطب و مشتری قرار می گیرد. در حالیکه مثلث یکی از اشکال ارزشمند از زمانهای کهن برای بشر بوده است و یکی از اشکالی است که به کرات الهام بخش مذاهب مختلف در سراسر دنیا بوده است . شعار سه گانه “گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک” نیز که به دین باستانی ما ایرانیان باز می گردد، خود نشان دهنده جا افتاده بودن مثلث در نظام نمادین ایران می باشد. امید که به این فرم از اشکال کم لطفی بیش از این نگردد.
قلعه پری [۱] محوطه ای باستانی در روستای پری (پیروز) در نزدیکی شهرستان ملایر است .
[۲] این قلعه محل تولد کریمخان زند ‚ سرسلسله خاندان زند ، یکی از طوایف
لر_بختیاری است که خود را وکیل الرعایا می خواند. وی یکی از افراد نامدار
ارتش نادرشاه بود که پس از پایان سلسله افشاریه، به حکومت رسید و سلسله
زندیه را بنیان نهاد. در کل در تپه پری ۱۵۰ قبر شناسایی و مطالعه اولیه شده
که اکثر سنگ قبرها از جنس سنگ آذرین و ساختار آن مستطیل شکل هستند. روی
قبور زنان زندیه معمولا نقش مهر و تسبیح، شانه دوطرفه، آئینه و جانماز حک و
روی قبور مردان مهر و تسبیح، قلیان، خنجر، تفنگ برنو و گاهی اسب نقش
شدهاست. باباپیری افزود: « بالای قبر خانها و بزرگان ایل یک سنگ ایستاده
قرار میگرفت. روی این سنگ معمولا صحنههای آوردن قلیان و چای برای خان یا
بزرگ ایل به تصویر کشیده شده است.» وی افزود:« همچنین بررسیها روی
سیستم آبرسانی قلعه زندیه کشف شده در تپه پری نشان دهنده شباهت سیستم
آبرسانی در این قلعه با حمام فینکاشان است. در این سیستم، لولههای سفالی
به صورت مارپیچ از رودخانه به طرف قلعه کشیده شدهاند تا بتوان آب را با
فشار به داخل بنا رساند.» کشف ۲ قطعه لوله سفالی یا تنپوشه که حدود ۴۵
سانتی متر طول و ۱۵ سانتی متر قطر دارد ، باستان شناسان را متوجه سیستم
آبرسانی محوطه تپه پری کرد. لوله های سفالی کشف شده مربوط به دوره زندیه
است و اطراف آن با ساروج و نخاله های خشت پخته پوشانده شده است. این
لولهها در جبههغربی گمانههای زده شده در حاشیه رودخانه پری به دست آمده
است. مسیر لوله های آبرسانی شناسایی شده و با توجه به آثار به دست آمده
مقصد این سیستم ابرسانی قلعه زندیه است. این قلعه برای نخستین بار در سال
۱۳۴۹ توسط مهندس حکیمی کاوش شد و منجر به پیدایی قبور مربوط به هزاره اول
میلادی گردید. قرار گرفتن اسکلت در درون قبر به این شکل بود که مرده روی
بازوی چپ و یا راست (بسته به زمان دفن مرده) قرار داده میشد، به طوری که
زانوها خم میشد و دستها روی سینه قرار میگرفت. قراین و شواهد نشان
میدهد که طرز تدفین مردهها ارتباط مستقیم با سمت استقرار خورشید در آسمان
داشت و سعی بر این بود که صورت جسد رو به خورشید قرار گیرد. پیدایش قبور
در این تپه همچنین نشان میدهد که ظروف و تزئیناتی از قبیل دستبند،
گردنبند و انگشتر را، که در زمان حیات با شخص بوده است همراه جسد دفن
میکردند. ارتفاع تپه در حدود ۱۵ متر است و در ۲۰۰ متری جاده آسفالته اراک –
ملایر واقع شده است. به رغم قدمت تاریخی این تپه و ارزش باستانشناسی آثار
به دست آمده از آن، هنوز هم این مکان به ثبت نرسیده و از آن استفاده
باستانشناسی یا جهانگردی نمیشود
هنگامی که گام در تخت جمشید می گذاریم و با نگاه عارفانه و عبرت انگیز یا ذهن جستجوگر و علت جو، در آن همه کاخها و نقوش منظم موزون و ستونهای بلند و سر به آسمان کشیده با سرستونهایی به شکل شاهین و شیر و گاو با ترکیبهای گوناگون می نگریم و در میان سروهای موزون و استوار، ردیف سربازان نیزه دار و سپر به دست یا بزرگان ماد و پارس را نیلوفر به دست در حال حرکت می بینیم، و فرمانروای هخامنشی را بر تخت با ولیعهدش از چشم می گذرانیم و بر کنگره های هفت پله ای، ردیف تزییناتی از گل و برگ و ساقه های نیلوفر آبی را مشاهده می کنیم و حاملان تخت را از ملل مختلف و مردمان گوناگون، در می یابیم و بر سر آرامگاه ها شاه را کمان به دست در برابر آتشدان مشتعل، با نقش قرص خورشید و هلال ماه در روبه رو و حلقه بالدار در بالای سر مشاهده می کنیم، و همین نگرش را در مهر و مهرواره ها، زیورها و سکه ها و نقش پوشاک ها و جام ها و ساغرها و دیگر به کار می بریم، آیا می توانیم گمان بریم که این همه نقش آفرینی صرفاً برای آرایش کاخها و اشیا بوده است؟ آیا این نظم و تکرار نشانه ها و تصویرها، پیام آنها را تا حد فریاد بر گوشهای ما نمی رسانند و ما را به دریافت زمان و معنا و پیامشان فرا نمی خوانند؟
شاید این فریادها برای ما ایرانیان چندان
عادی و آشنا گردیده اند که همه آنها در ذهنمان گم گشته اند. از این رو هیچ
گاه آنها را نمی شنویم و معنایشان را از یاد برده ایم و تنها می نگریم و می
گذریم. همچون تصویر خودمان که هر روز در آینه می بینیم و آن را چنان آشنا
می یابیم که دیگر جای سؤال برای ما باقی نمی ماند.
پر واضح است که تصویرها و تندیسها همگی چیزهای ساخته هستند و نظامی از
نشانه ها را القا می کنند و همواره بیانگر غایبانه تمام آن چیزهایی هستند
که بر پایه قراردادهای اجتماعی از پیش نهاده شده اند و چیزی را با چیز دیگر
عوض می کنند. باید دانست که هر نشانه، همیشه دو سو دارد: سوی محسوس که آن
را می بینیم، و سویی پنهان و نامحسوس که پس از دیدن نشانه و اندیشیسدن
درباره آن، در ذهن خود داشته است. اگر شخص قادر به تشخیص نظام یک نشانه یا
نشانه ها نباشد و یا نتواند از نسبت آنها معنایی درک کند، دچار نشان پریشی
می شود، و این چیزی است که ما ایرانیان درباره آثار نیاکانمان دچار گردیده
ایم و اینک قادر به تشخیص نظام نشان شناسی هخامنشیان نیستیم و نمی توانیم
نسبت ها و معنا و پیام های ساخته های آنان را به درستی درک کنیم. اما این
تنها ایرانیان نیستند که دچار این نشان پریشی گردیده اند، بلکه بسیاری از
باستان شناسان و ایران شناسان نیز که قاعدتاً این قبیل امور، حرفه آنهاست
در این عدم شناخت و تشخیص درست با خود ایرانیان مشارکت دارند. برای شناخت
آثار گوناگون هخامنشی، باید در عمق زمان فرو رفت. به زبان دیگر، باید
هخامنشی شد تا بتوان راز و معنای این همه نشانه ها را بازیافت و گشود.
همبستگی نمادها و دین هخامنشیان
دین و آیین، جهان بینی هخامنشیان و ایرانیان
آن زمان، یکی از مباحث مهم و جالب توجه باستان شناسان و تاریخ نویسان جهان
است. طرح این مبحث و بررسی درباره آن، نه تنها از نظر «تاریخ ادیان» بسیار
پرارزش است، بلکه از نظر «تاریخ هنر» و «باستان شناسی» نیز کمال اهمیت را
دارد؛ زیرا با درک دقیق جهان بینی و دین هخامنشیان و بردن به ریشه های
دستگاه اندیشه ای و مذهبی آنان، بسیاری از مسایل بغرنج و رموز ناگشوده
مربوط به آثار آن دوران باشکوه، اعم از معماری و نقوش و مهرها و سکه ها و
زیورها و ظروف بازمانده از آن دوره شگفت انگیز حل و گشوده می شود و ما تا
اندازه هایی به معنا و مفهوم و پیام آنها آشنا و آگاه می شویم و این سودی
بس بزرگ و مهم است.
تاکنون درباره دین هخامنشیان، سخنان فراوان و ضدو نقیض بسیار گفته و نوشته
شده است که برخی از آنها تکرار نوشته های تاریخ نویسان کلاسیک یونانی و
برخی نیز استنباط و اظهارنظرها و نتیجه گیری های بی دلیل و یا پیشداوری های
غیر علمی و غیر منطقی است. برای تحقیق و بررسی موضوع مذهب هخامنشیان چندین
منبع و مأخذ از طرف دانشمندان و باستان شناسان مطرح گردیده است که نخستین و
مهمترین و مطمئن ترین آنها، مطالب لوح ها و سنگ نبشته های شاهان هخامنشی
است؛ ولی جای افسوس است که مطالب مربوط به عقاید و ایمان آنها در این نبشته
ها بسیار اندک و محدود است و به تنهایی از مطالب آنها راه به جایی نمی
توان برد.
دومین منبع، مطالبی است که جا به جا در کتیبه ها و لوح ها و نوشته های غیر
از پارسی باستان و غیر ایرانی راجع به هخامنشیان و عقاید آنان آمده است.
سوم، اشاره ها و مطالب نسبتاً فراوان ولی مهم و متناقضی است که در نوشته
های تاریخ نویسان و نویسندگان کلاسیک یونانی راجع به عقاید و مراسم مذهبی
هخامنشیان به جای مانده است.
چهارم، اشاره های بسیار مهم و محدود و پراکنده ای است که راجع به پادشاهان
اخیر هخامنشی در عبارات پراکنده، کتابها و نوشت های پهلوی و شاهنامه می
توان به دست آورد. پنجم، برخی مطالب از نوع اعتقادات خاص هخامنشیان و تاثیر
و ته نشینی از آنهاست که با دقت و موشکافی های فراوان، می توان در متن
برخی از بخشهای اوستا بازشناخت و استخراج کرد. به اعتقاد من راه ششمی نیز
برای درک بهتر و شناخت درست عقاید و جهان بینی هخامنشیان وجود دارد که
متأسفانه، تاکنون توجه کافی و وافی از سوی دانشمندان به آن مبذول نشده است.
بدین معنا که این موضوع برایم مسلم گردیده که هخامنشیان برای گزارش آیین و
جهان بینی خودشان، از دو نوع زبان و بیان استفاده کرده اند: یکی زبانی که
با آن سنگ نبشته ها و لوح ها و گل نوشته های خود را نوشته اند و دیگری،
زبان رمزی و هنری است که در آن و به وسیله نقوش و نمادها و علائم و تزیینات
معنادار، مطالب مربوط به عقاید خاص خود را بیان کرده و برای آیندگان به
یادگار نهاده اند.
همان گونه که برای کشف الفبای خط میخی و خواندن سنگ نبشته های پارسی
باستان، دانشمندان و باستان شناسان و زبان شناسان متعدد سالیان سال رنج
بردند و سرانجام کلید رمز آن را به دست آوردند و کتیبه ها را به روشنی
خواندند، در کشف و بازشناخت الفبا و کلید این زبان و بیان رمزی نیز باید
کوششهای مداوم به کار رود تا نتیجه مطلوب به دست آید. البته پیداست که به
دست آوردن کلید این قفل سر به مهر و بیان و زبان رمزی، بسیار دشوارتر و
پیچیده تر از کشف الفبای میخی است. نیز از عللی که تاکنون کسی به آن نزدیک
نشده و در این راه گامی برنداشته، وجود اشکالات و دشواری های فراوان در راه
بررسی و تحقیق این امر بوده است؛ اما پیش از ورود در موضوع اصلی، و تحقیق
در عقاید و مذهب هخامنشیان، اساسی ترین و مهمترین مسأله این است که بدانیم
آیا حقیقتاً شاهان هخامنشی پیرو دین زرتشت بوده اند یا نه؟ زیرا در صورت
زرتشتی بودن آنان، تا حدی تکلیف بررسی معلوم و حل مسأله آسان تر خواهد بود؛
ولی چه باید کرد که در این خصوص، نکات منفی بسیار بیش از نکات مثبت است و
من نخست نکات منفی را به صورت فهرست وار بر زرتشتی نبودن هخامنشیان برمی
شمارم که البته در مورد هر یک از آنها می توان دلایل مفصلی اقامه کرد که در
اینجا، مجال آن کار نیست.
1- در نوشته های هخامنشیان، مطلقاً نامی از زرتشت برده نشده و این بسیار
نامعقول و تا حدی غیر ممکن است که بپذیریم مردمی، طبق تعالیم پیامبری زندگی
کنند، ولی در هیچ یک از آثار و نوشته های آنان نامی از مؤسس مذهب و پیام
آورشان برده نشده باشد. گذشته از این، در هیچ نوشته ای از مورخان کلاسیک
یونان نیز، نه تلویحاً و نه تصریحاً، اشاره ای به زرتشت به عنوان پیامبر
هخامنشیان نشده است.
2- چه در سنگ نبشته ها و لوحه ها و چه در نوشته های تاریخ نویسان باستانی،
از اوستا به عنوان کتاب آسمانی و دینی هخامنشیان یاد نشده و اشاره ای به
تعالیم آن نگردیده است.
3- به گواهی «گات» ها که کتاب اصلی زرتشت است. او یکتاپرستی را تعلیم می
داد؛ در صورتی که بنابر مطالب سنگ نبشته ها و لوح های هخامنشی و نوشته های
مورخان باستانی، هخامنشیان به خدایان متعدد ایمان داشتند.
4- زرتشت در مراسم مذهبی خود، صریحاً از قربانی خونین حیوانات منع کرده
است؛ در صورتی که هخامنشیان در مراسم مذهبی خود برای جلب رضایت خدایان خود،
گاو و اسب و شتر و گوسفند قربانی می کردند.
5- نوشیدن ماده سکر آور(هئومه) در مراسم مذهبی در تعالیم مذهبی زرتشت منع و
تقبیح شده است، در حالی که نوشیدن و نثار آن در مراسم مذهبی هخامنشیان به
شدت رواج داشت.
6- بنابر اصول مسلم دین زرتشتی، دفن مردگان در خاک در تمام طول تاریخ مذهب
زرتشت ممنوع بوده، و برای کسانی که این کار را انجام دهند، کیفرهای سخت
تعیین شده است؛ در صورتی که شاهان هخامنشی و مردم ایران آن زمان، مردگان
خود را در گورهای فردی و خانوادگی در سنگ و خاک دفن می کردند. به همین علت
است که آرامگاههای شاهان هخامنشی باقی مانده است، ولی از آرامگاههای شاهان
مقتدر ساسانی که کیش زرتشتی داشتند، کمترین آگاهی نداریم.
7- رابطه ای میان نامها و القاب شاهنشاهان هخامنشی و دین زرتشتی وجود ندارد
و از نام قهرمانان مذهبی زرتشتی و مقدسان آن، جز ویشتاسب یا گشتاسب (که
حامی زرتشت و نامی متداول در ایران بوده است) هیچ اثری در آثار هخامنشی
دیده نمی شود.
8- می دانیم در اجتماعاتی که همه شئون زندگی تحت نفوذ و سلطه دین قرار
داشت، نگاهداری حساب روز و ماه و سال و تعیین مواقع جشنها و عیدهای مذهبی،
یکی از امور مهم کاهنان، مغان و موبدان و روحانیون به شمار می رفت. نیز
مطلعیم که هر دین و مذهبی مطابق دستگاه دینی خود، گاهشماری و تقویم مخصوص
به خود داشت. بنابراین تقویم هر گروهی از مردم تا حدی می تواند یکی از
راههای بازشناختی دین و اعقادات و مراسم مربوط به دین آنان باشد. همچنین با
اطلاعیم که گاهشماری هخامنشیان برگرفته از گاهشماری اوستایی است؛ ولی نامی
از ماههای اوستایی در کتیبه ها و الواح پارسی باستان و ایلامی آن زمان
دیده نمی شود. به همین دلیل کاملاً معلوم است که این آیینها و اعمال و
اعیاد مذهبی مخصوص زرتشتی، در میان هخامنشیان جاری نبود؛ به طوری که تقی
زاده و گایبار با همه کوششی که در تحقیقاتشان به کار بردند، بالاخره
نتوانستند ثابت کنند که تقویم اوستایی جدید در دوره هخامنشیان وضع شده است.
9- از اصول و عقاید خاص زرتشتی و اصطلاحات معمول در آن مانند «امورت شپنته»
و «امشاسپند» و «یزنه» و «انگر مینو» و جز آنها، اثری در نوشته ها و عقاید
هخامنشیان دیده نمی شود.
10- توصیف هرودوت و دیگران از دین ایرانیان عهد هخامنشی، هیچ نشانی از دین
زرتشتی در آن به دست نمی دهد و اغلب شواهدی از شرکت و چند خدایی بودن
ایرانیان آن عهد می دهند و به آیینهایی اشاره می کنند که ربطی با ارائه
زرتشتی گری ندارند؛ اما آنچه در میان عقاید هخامنشیان و آیین زرتشتی مشترک
است و تا حدی می توان آنها را جزو دلایل مثبت به شمار آورد، عبارت است از
اشتراک در نام «اهوره مزدا» که نام معبود بزرگ پیروان هر دو مذهب است و
دوم، اشتراک در نام مهر و ناهید است که در نزد هخامنشیان از بغان، و در نظر
زرتشتیان جزو فرشتگان و ایزدان به شمار ی روند. سوم، پرستش و نیایش در
برابر آتش و بر پا داشتن آتشکده و آتشگاههاست. ولی واضح است که به صرف
اشتراک در این موضوعات، نمی توان بر زرتشتی بودن هخامنشیان حکم کرد؛ زیرا
به دلایل بسیار که مجال طرح آنها نیست، پرستش اهوره مزدا یا مزدا اهوره
سابق بر دین زرتشتی است و مقام مهر و ناهید نیز در این دو دستگاه عقیدتی
متفاوت است. نیایش در برابر آتش و برپا داشتن آتشکده ها نیز یک رسم بسیار
کهن آریایی است که در میان همه مذاهب گوناگون ایران باستان مشترک است و
اختصاص به دین زرتشتی ندارد.
از سوی دیگر، بنابر مفاد سنگ نبشته ها و همه منابع مربوط به دوران هخامنشی،
می دانیم که مردم آن روزگار به یک آیین کیهانی با نظام مقدس و قانون ازلی و
ابدی تغییرناپذیری اعتقاد داشتند که مفهوم آن با واژه «ارته» بیان شده
است. این قانون و آیین در زمان آریاییان پیشین هند و ایرانی، نگهبان و حافظ
نظم و سامان ستارگان و ماه و خورشید و راهنمای گردش و تعادل آنها در آسمان
بود؛ اما به تدرج از آسمان به زمین فرود آمده، به گونه آیین بزرگ و ناموس
کلی طبیعت و نیز یک راه و روش زندگانی و نظام اجتماعی و اخلاقی و ذهنی
درآمد و بدین سان مفهوم بسیار گسترده تر و ژرفتری یافت، و چون هر کاری که
موافق و مطابق با «ارته» انجام می گرفت، راست و حق و بر طبق موازین عدالت
بود. از این رو گاه معنا و مفهوم «عدالت» و «تعادل» و «دادگری» نیز از آن
اراده می شد.
به موجب قانون «ارته»، جهان و هر چه در آن است، باید منظم، به سامان، بی
عیب و نقص؛ زمین و کشورها آبادان، شکوهمند و زیبا؛ آدمیان در زندگانی خود
نیکوکار، خدمتگزار، راستگو، دادگر، وفادار به پیام خرسند، شادکام، دارا،
پرفرزند، پیروزمند و کامیاب باشند. از این رو هر کس خود را در مسیر و موافق
این «قانون اعظم» قرار می داد و مطابق اصول آن رفتار می کرد، تحت حمایت آن
قرار می گرفت و آنچه می خواست، خدایان به او ارزانی می داشتند و از او
پشتیبانی می کردند. لیک اگر این قانون را که توسط خدایان وضع شده و از سوی
آنان نگهبانی می شود، نمی شناخت و آن را مقدس و محترم نمی شمرد و مطابق
اصول آن رفتار نمی کرد و نظم و سامان زندگی خود و خانواده و شهر و کشور و
جهان بر هم می زد، نه تنها در زندگانی این جهانی گمراه بود و کیفر می دید،
بلکه پس از مرگ نیز از رستگاری محروم بود. از اینجاست که کوروش بنا به
نوشته گزنفون، هنگام مرگ در وصیت به فرزندان خود، به این قانون اشاره کرده
است: «خدایان حافظ این نظم ثابت و تغییرناپذیرند و جلال و عظمت آنان فوق هر
بیانی است. از آنها بترسید و کاری یا فکری مکنید که بر خلاف تقدس و عدالت
باشد.»
در تشریح گوشه هایی از این روش زندگی است که داریوش بزرگ می گوید: «از آن
جهت اهوره مزدا مرا یاری کرد و خدایان دیگر (که هستند)، که بی وفا نبودم،
دروغزن نبودم، درازدست نبودم، نه من و نه دودمانم. موافق حق رفتار کردم، نه
به ناتوان نه به توانا زور ورزیدم، مردمی که با خاندانم همراهی کرد، او را
نیک نواختم، آن که زیان رسانید، او را سخت کیفر دادم». (بیستون، بند 13)
چنانچه گفتیم، قانون «ارته» به دست اهوره مزدا و خدایان دیگر وضع شده بود و
تجلی خواست و اراده آنان بود و آنان از آدمیان انتظار داشتند که در زمین
مطابق خواست و آیین خدایان رفتار کنند تا مورد حمایت قرار گیرند. چون در
سنگ نبشته های پارسی باستان، گاهی «ارته مقدس» همراه با نام اهوره مزدا یاد
شده است. از این رو کسانی گمان برده اند که شاید آن چنان که در عقاید
زرتشتی هبورت «اچه» منعکس گردیده، «کارته» در روزگار هخامنشیان نیز نام یکی
از خدایان است؛ ولی با توجه دقیق به کاربرد واژه در جمله ها و درک معنای
عمیق آنها، کاملاً آشکار است که «ارته» نام فرشته یا ایزد و خدایی نیست،
بلکه نام آن قانون و آین و دستور مقدسی است که مورد احترام و اطاعت
هخامنشیان بود. اینک برای تبیین بهتر این نظر، چند متن را که صراحتاً این
واژه و اصطلاح در آنها یاد شده، و یا تلویحاً به آیین اشاره شده است، ذکر
می کنیم: خشایارشا در سنگ نبشته دیوان که در تخت جمشید به دست آمده، می
گوید: «در میان این کشورها، جایی بود که قبلاً دیوها پرستش می شدند. پس از
آن، به خواست اهوره مزدا، «آن معبد دیوان را ویران کردم و اعلام کردم که
دیوها پرستش نخواند شد. جایی که قبلاً دیوها پرستش کرده می شدند، در آنجا
من اهوره مزدا و «ارته» را با فروتنی پرستش کردم.» پروفسور فرای، قسمت اخیر
این عبارت را بدین سان ترجمه می کند: «اهوره مزدا را بر طبق قانون ارته
پرستیدم» که البته، صحیح تر و به معنی اصلی نزدیک تر است. باز در بند هفت
همان سنگ نبشته می گوید: «تو که در آینده خواهی بود، اگر فکر کنی که در
زندگانی خرسند شوم و به هنگام مرگ خجسته (رستگار) باشم، آن آیینی که اهوره
مزدا فرموده، احترام بگذار و اهوره مزدا و ارته را با فروتنی اطاعت کن.
مردی که آن قانون را که اهوره مزدا برپا فرموده، احترام گذارد و اهوره مزدا
و ارته را با فروتنی پیروی کند، هم در زندگی خرسند می شود و هم در هنگام
مرگ رستگار می گردد.» این عبارتها به وضوح بیانگر این مطلب هستند که منظور
خشایارشا، از «ارته» همان راه راست و فرمان اهمره مزداست که داریوش نیز به
آنها اشاره کرده و به کار بستن آن را در زندگی، سبب خرسندی و در مرگ، باعث
رستگاری شمرده است. داریوش بزرگ اگرچه واژه «ارته» را در سنگ نبشته های خود
به کار نبرده، ولی تلویحاً اصول اخلاقی و دینی آن را یادآوری کرده و پرستش
اهوره مزدا و اطاعت فرمان و آیین او را باعث خرسندی و رستگاری آدمیان
شمرده است. همچنین در سنگ نبشته نقش رستم می گوید: ای مرد، فرمان اهوره
مزدا «به نظر تو ناپسند نیاید». راه راست را «ترک منما، شورش مکن»، یعنی
نظم و آرامش را به هم مزن. چنان که اشاره شد، در اینجا منظور از «فرمان
اهوره مزدا» و «راه راست»، همان قانون «ارته» است که خشایارشا صراحتاً از
آن نام برده است.
چنین می نماید که «ارته»، یک اندیشه و جهان بینی آریایی و ایرانی است و
مردمان باستانی دیگر از چنین راه و روشی آگاهی نداشتند. از این رو واژه ای
نیز که رساننده چنین معنا و روشی وسیع و عمیق باشد، در زبانشان وجود نداشته
است. از اینجاست که مترجمان و نویسندگان سنگ نبشته خشایارشا که در ردیف
دوم و سوم، نوشته پارسی باستان را به ایلامی و بابلی ترجمه کرده اند، چون
در آن زبان ها معادل یا واژه مناسبی در برابر مفهوم «ارته» نیافته اند، آن
را به همان صورت پارسی آورده اند. شکل اوستایی واژه «ارته»، «اچه» است که
در این کتاب عموماً به معنای «دین راستین» ترجمه شده است، و چون گاهی در
متون زرتشتی به کار رفته است، از این رو بر خلاف نظر اشتباه آمیز برخی
کسان، نباید تصور شود که منظور هخامنشیان نیز از «ارته» همان دین زرتشتی می
باشد. به نظر من نماد «ارته» در آثار هخامنشی، به صورت چرخ یا حلقه ای
نمایانده شده است که در دست، نماد انسان اهوره مزدا و گاه در وسط علامت
حلقه بالدار که اغلب باستان شناسان و محققان به اشتباه آن را «قرص بالدار»
نوشته اند، و گاه در برخی از مهرها و لوح ها عیناً به صورت چرخ نشان داده
شده است و همان است که در آثار هندی «چکره» نامیده می شود و از آن به «چرخ
قانون» تعبیر می شود و امروزه علامت رسمی دولت هند است. راه و روشی که در
برابر و بر ضد «ارته» قرار می گیرد، «درئوگه» یا «دروغ» است که آیین های
دیوپرستی نیز از آن جمله اند. اما مفهوم دروغ در آیین و زبان هخامنشیان با
معنایی که ما امروزه به آن می دهیم، و از آن تنها سخن نادرست را ارائه می
کنم فرق دارد؛ بدین گونه که دروغ در نزد مردم روزگار هخامنشی، معنا و مفهوم
بسیار وسیعی داشت و شامل هر گونه کار و سخن و اندیشه پلیدی بوده که بر ضد
اصول «ارته» باشد و نظم راستین جهان و اجتماع را به هم بزند و یا حقوق
جامعه و افراد را پایمال سازد. همین مفهوم است که به نام و گونه ای دیگر از
سوی زرتشت به شکل «انگره مینو» یا اهریمن در برابر «سپنته مینو» به کار
برده شده است، ولی از نام و اصطلاح زرتشتی اهریمن، مطلقاً در نوشته ها و
آثار هخامنشی خبری نیست و احتمال می رود که از گزارده های خود زرتشت باشد.
کوته سخن آنکه «ارته» یک قانون و آیین جهانی است که از سوی خدایان برای
اداره جهان و جهانیان وضع شده و خود آنان از این آیین نگهبانی می کنند و می
خواهند که همه مردم روی زمین از این فرمان پیروی کنند، آن را محترم و مقدس
دارند و از اصول اخلاقی آن سرپیچی ننمایند، و گرنه از پیروان دروغ شمرده
می شوند و کیفر خواهند یافت. اکنون که با این مقدمه بر ما آشکار گردید
هخامنشیان زرتشتی نبودند، این پرسش پیش می آید که: پس آنها چه دینی داشتند و
از کدام آیین و مذهب پیروی می کردند؟ بر ارباب تحقیق پوشیده نیست که در
جهان باستان، عقاید مذهبی مایه اصلی و عنصر اساسی هنرها به شمار می رفت و
هنر در آن دوران ها، مطلقاً در خدمت مذهب بود و همواره برای بیان مفاهیم و
مسائل مربوط به مذهب، به کار گرفته می شد و نیز برای بیان مفاهیم مجرد و
توضیح امور معنوی و مذهبی از هنرهای گوناگون و از رموز و اشارات نمادین
مختلف استعانت می جستند، و از این طرز بیان سمبلیک، به شدت و وسعت و قدرت
فراوان استفاده می کردند.
بی گمان اعتقادات مذهبی هر قوم و ملتی در بسیاری از مظاهر زندگی مادی او
تظاهر می کند و هر جامعه ای به نحوی خاص، عقاید مذهبی خود را به اشکال و
رموز مختلف بر روی آثار مادی پیرامون خود منعکس می سازد و به آنها ثبوت و
دوام می بخشد. در واقع منظور از این نمایش ها، برای تذکر و یادآوری به
پیروان و جلب توجه خدایان، و یافتن اجر و ثواب دنیوی و اخروی است، یا برای
تبلیغ عقیده و ایمان خود به دیگران است. در هر صورت با تعقیب ردپای مذهب در
عالم هنر و نقوش و رموز بر روی آثار به دست آمده، می توانم به منشأ و نیت
پدیدآورندگان این آثار پی ببریم و عقیده و منظور از پدید آمدن یک اثر هنری
باستانی را دریابیم. حال اگر با این دید در هنر و آثار هنری و معماری
هخامنشیان بنگریم و آن را با دقت و ژرف بینی مورد بررسی قرار دهیم، مشاهده
خواهیم کرد که هنر هخامنشی سراسر بیان کننده معتقدات و اصول جهان بینی و
دین و حکومت زمان خود است و اینکه یکی از محققان می گوید: «هنر تزینی و
آرایش بر نمایش و بیان فکر برتری دارد و این صفت در سر تاسر تاریخ هنر
ایران دیده می شود»، لااقل در مورد هنر هخامنشیان صدق نمی کند.
در دوره هخامنشان، همان طور که گیرشمن نیز معتقد است، «هنر در خدمت بت سازی
مذهبی قرار گرفته و تمام موضوعهای اساطیر قدیم، به صورت فشرده و خلاصه شده
در یک کار هنری گردآوری و بیان شده است. بیان این موضوعها به صورت مجموعه
ای از وقایع نیست، بلکه تنها به صورت مظاهر یا علامات است که بعداً در تمام
طول تاریخ ایران از آنها تقلید یا اقتباس خواهد شد.» از اینجاست که در
مطالعه هنر و آثار هنری هخامنشی، هیچ محققی نباید از نمادگرایی یا سمبولیسم
هنرمند ایرانی، غافل بماند و از این همه آثار گرانبها (گویا به علت نظر
اشتباهی که در میان برخی از باستان شناسان رواج دار و هنر هخامنشی را کلاً
یک هنر تزیینی صرف و یا مقتبس از هنر آشوری و مصری و یونانی قلمداد می
کند)، سرسری بگذرد و معینی در پشت سر آنها نیابد. به نظر این جانب، هنر
هخامنشی با مذهب و روح عقاید و ایمان هخامنشیان و پارسیان آن زمان کاملاً
عجین شده است. بنابراین به هیچ وجه نمی تواند هنری خشک و بی روح یا تقلیدی
به شمار آید و معنا و پیامی در پشت سر آنها نباشد. در دوران هخامنشی،
هنرمندان و معماران و صنعتگران ایرانی با ایمانی راسخ، اعتقادی بین، ذهنی
بیدار و قدرتی شگرف، نیز به نحو شایسته در همه آثار هنری با وحدت کامل
استفاده کرده و از این راه، زبانی خاص برای بیان منظورهای عقیدتی خود در
عالم هنر و معماری پدید آورده و رواج داده اند.
موضوع دیگری که در مورد مذهب هخامنشیان باید به آن توجه مخصوص داشت، این
است که در دنیای قدیم در میان انسانها، خیال پردازی و پرورش تصورات ذهنی و
برقراری رابطه و نسبت میان مفاهیم معنوی با عوارض طبیعی و موجودات و اشیای
مادی، بسیار قوی تر و رایج تر از امروز بود و ذهن آنان همواره می کوشید
میان اجرام آسمانی و عناصر طبیعی و گیاهان و جانوران و فلزات و رنگ ها و
سنگ های رنگین و گرانبها، وجوه مشابهت و روابطی کشف و برقرار سازد، و از
این رابطه ها برای بیان اعتقادات و ایمان خود مدد گیرد. البته هنرمند در
این گونه بیان گاهی از اشکال تجریدی و ساده و بسیار دور از ذهن استفاده می
کرد که از نظر خود او و مردم زمانش ناشناخته و نامفهوم نبود، ولی امروزه به
علت در دست نبودن کلید رمز آن، برای ما بسیار مبهم و پیچیده به نظر می
آید. باز موضوع مهم دیگری که در تجزیه و تحلیل آثار هنری هخامنشی از نظر
کشف عقاید مذهبی هخامنشیان و ارتباط میان آن عقاید و نمادهای گوناگون آنها،
باید در نظر گرفته شود و بدون شناخت و دقت در آن، ممکن نیست به عمق عقیده و
ایمان آنان پی برد، ارتباط شدید اخترشناسی با مذاهب و ادیان قدیم و
استفاده از سمبل های نجومی یا به اصطلاح اهل فن، «دلولات کواکب» است.
با دقت در نقوش و سمبل هایی که در آثار هخامنشی به کار گرفته شده، توجه
شدید هخامنشیان به آسمان و اجرام سماوی از جمله خورشید و ماه و ستاره مشتری
و روابط آنها با زندگی مردم روی زمین، کاملاً مشهود است. همچنین موارد
سمبلیک این مظاهر خداوندان را، چه از نظر مذهبی و چه از نظر هنری، در آثار
هخامنشی خواهیم دید. نوشته های عهد هخامنشی، اعم از لوحه های فلزی و گلی و
سنگ نبشته ها و غیره، از لحاظ اشاره به معبودهای آنان به دو دسته تقسیم می
شود: نخست نوشته هایی که در آنها از «اهوره مزدا» به عنوان بزرگترین خدا
یاد شده، و دیگران با عبارت «خدایان» یا خدایان دیگر اسم برده شده اند.
دوم، نوشته هایی که در آنها گذشته از اهوره مزدا، نام «میتره» و «انه هیته»
توأم با اهوره مزدا و گاه به تنهایی آمده است و در بعضی از کتیبه ها نیز
به «بغان شاهی» اشاره شده است.
کهن ترین کتیبه هایی که در آنها به نام اهوره مزدا برمی خوریم، لوحه های
«آریامنه» (590- 640 پ م) و «ارشامه»، نیاکان داریوش است. در کتیبه دومین
شاه نوشته شده: «اهوره مزدا خدای بزرگ که بزرگترین خدایان است.» از عبارات
این کتیبه و کتیبه های دیگر، کاملاً معلوم است که در سده هفتم پیش از
میلاد، غیر از اهوره مزدا، خدایان دیگری نیز پرستیده می شدند که چون در
درجه دوم اهمیت قرار داشتند، نام برده نشده اند؛ ولی سپس در عهد اردشیر دوم
هخامنشی (404 تا 361 پ م) نام دو خدای دیگر به نام «میتره» و «انه هیته»
در نوشته ها ظاهر شده است.
نکته ای که لازم است یادآوری شود، این است که بعضی از محققان به علت ظاهر
شدن نام این دو خدای دیگر در کتیبه های اردشیر دوم و ذکر اینکه در زمان او
ساختن تندیسه هایی برای مهر و ناهید معمول گردید، تصور می کنند که شاید
تغییری در مذهب هخامنشیان در زمان شهریاری او پیش آمده بود. برخی نیز آن را
نشانه ای از نفوذ مذهب زرتشت به شمار می آورند و شهریاران بعد از اردشیر
را زرتشتی می انگارند.
این استنباطها همگی نادرست و متناقض است؛ زیرا اولاً مذهب شاهان هخامنشی در
تمام طول سلطنت این سلسله، همیشه به یک حال و بدون تغییر ماند و به هیچ
وجه، تبدیلی در آن پیش نیامد و کسانی که چنین ادعایی کرده اند، از توجه به
سمبل ها و علائم رمزی و مذهبی هخامنشیان غافل مانده اند. ثانیاً مگر مهر و
ناهید تنها اختصاص به دین زرتشت دارد که ظهور نام آنها در کتیبه اردشیر،
حمل بر آن گردد که تغییر در مذهب هخامنشیان پیش آمده باشد؟ ثالثاً مگر در
مذهب زرتشت تندیس هایی برای مهر و ناهید معمول بود که بگوییم هخامنشیان
زرتشتی شده بودند؟ یقیناً از روی این نوشته مبهم مورخان یونانی نمی توان
چنین حکمی را جاری ساخت. شاید منظور آنها، اشاره به سمبل های انسان خدایان
بوده که پیش از آن نیز معمول بود و اگر تندیسه ای برای آنها ساخته شده بود،
لااقل می بایست نمونه ای فلزی یا سنگی آن به دست می آمد؛ در صورتی که چنین
تندیسه هایی تاکنون دیده نشده است. موضوع ظاهر شدن صریح نام مهر و ناهید-
که قبلاً به صورت «خدایان دیگر» در کتیبه ها یاد می شدند- در اواسط حکومت
هخامنشیان، علت دیگری دارد که در اینجا به اختصار توضیح داده می شود.
باید دانست که در زمان نخستین شاهان هخامنشی و حتی تا زمانی پس از آنها، به
علت سادگی وضع زندگی و شهری بودن پارسیان، بیشتر توجه مردم به اهوره مزدا
خدای بزرگ یا بزرگ ترین خدایان بود؛ زیرا زندگانی ساده و بی آلایش شبانی و
گله داری (چنان که در همه جای جهان این طور بود)، چنین اقتضا می کرد؛ ولی
پس از زمان کوروش و سپس داریوش، به علت پیشرفت های که در شئون مختلف، نصیب
مردم ایران گردید و همچنان ادامه یافت، و نیز به سبب فتوحات و کشورگشایی
هایی که به دست سربازان و سرداران ایران انجام گرفت، و همچنین برای حفظ
نگهبانی کشور پهناور هخامنشی، آبادانی، ثروت، شکوه و دوستی در زندگانی
شهرنشینان شروع به خودنمایی کرد. آن تغییرات مهم محسوس اجتماعی بالطبع در
عقاید و پرستش پارسیان و هخامنشیان نیز مؤثر واقع شد و قسمتی از آن رشد و
توسعه بیشتری یافت؛ از جمله خدای نور و پیمان و جنگ (مهر) و خدای آب ها و
آبادان و مواشی و ثروت و شکوه (ناهید) اهمیت بیشتری کسب کردند و در جنب
اهوره مزدا جای گرفتند؛ و همان هایی که سابقاً با عنوان «خدای دیگر» در
کتیبه ها نام برده می شدند، این بار با نام خدا خوانده شدند و در حفظ کشور و
خاندان هخامنشی و شاهنشاهان و آنچه آنها ساخته و پرداخته بودند، از بلاها و
بدیها با اهوره مزدا شریک گردیدند. از هر راه که بررسی شود، جز تحولات
اجتماعی که منجر به کسب اهمیت و معروفیت و وجهه بیشتر برای مهر و ناهید
گردید، منشأ دیگری برای این موضوع نمی توانیم یافت. اینکه گفته شده شاید
تغییری در مذهب هخامنشیان در این زمان پیش آمده، صحیح به نظر نمی آید؛ زیرا
در مضمون کتیبه ها و علائم سمبلیک و نیز در نوشته های مورخان ایرانی به
پیش آمدن چنین تغییر برخورد نمی کنیم.
با بررسی در شناخت ریشه و اصول دین و جهان بینی هخامنشیان از راه هنر و
معماری و سمبولیسم و ایکونوگرافی آنان به این نتیجه رسیده ام که هخامنشیان
به دلایل متعدد و فروان به تثلیثی از خدایان عقیده داشتند که اهوره مزدا در
راس، و مهر و ناهید در زیر دست او قرار گرفته اند . البته مورخان یونانی
ما را کاملاً به قبول چنین عقیده هایی برای هخامنشیان راهنمایی می کنند.
شاید طرح این نظر، این سؤال را در ذهن ایجاد کند که: دلیل اینکه هخامنشیان
سه گانه پرست بودند و خدایانشان محدود به اهوره مزدا و «میترو» و «انه
هیته» بوده و به جز آنان خدایان دیگری نداشتند، چیست؟ و در مورد تعداد
خدایان آنان از کجا به چنین اعتقادی می توان رسید؟
در پاسخ به این سؤال باید بگویم که اگر اندکی دقت و نکته سنجی به کار بریم،
خواهیم دید که دلیل سه گانه پرستی هخامنشیان، از نوشته ها و آثار خود آنان
به دست می آید و نیاز چندانی به جستجوها و اقامه دلایل دیگر نیست؛ برای
مثال، اگر ما متن کتیبه ها را نیک بررسی کنیم دیده خواهد شد که در هر حال،
اهوره مزدا تنها نام برده شده است و اغلب به مهر و ناهید با عبارت «بغان» و
«بغان دیگر» اشاره شده است؛ ولی در جایی که هر سه خدا را با هم نام برده
اند، هیچ اشاره ای به بغان دیگر نشده است. پس، از سیاق عبارت و طرز نوشتن و
نام بردن از خدایان، معلوم می گردد که عبارت «خدایان دیگر» در کتیبه های
آریامنه و داریوش و خشایارشا و دیگران، منحصراً برای اشاره به مهر و ناهید
است و بس؛ وگرنه می بایست لااقل در جایی و کتیبه ای عبارت خدایان دیگر پس
از نام این دو یا هر سه خدا می آمد تا بدان وسیله، به وجود خدایانی به جز
این سه خدا اشاره می شد.
باید یادآوری کنم آنچه تاریخ نویسان کلاسیک یونان درباره تعداد خدایان
هخامنشیان ذکر کرده اند، خالی از ابهام و اشتباه نیست؛ زیرا آنان گاهی آتش و
آب و باد و خاک را نیز که از مقدسات اند، در ردیف خدایان شمرده اند؛ ولی
اگر در عبارتهای آنان نیز دقت کنیم، دانسته خواهد شد که همیشه آن مقدسها را
با نام عنصری شان نامیده اند و هیچ گاه مانند اهوره مزدا و مهر و ناهید
نام مخصوص برای آنها ذکر نکرده اند؛ زیرا عناصر چهارگانه یا بعضی گیاهان و
موجودات دیگر فقط مورد احترام و تقدیس بوده اند و هیچ گاه به صورت خدا یا
پروردگار، مورد پرستش و نیایش قرار نمی گرفته اند.
گذشته از دلایلی که از مطالب کتیبه ها به دست می آید، دیده می شود که در
میان نمادها و سمبل های مورد استفاده هنرمندان دوره هخامنشی، به بیش از سه
دسته سمبل های مشخص که به این سه خدا مربوط اند، به نماد دیگری برنمی خوریم
تا به علت وجود آنها، تعداد خدایان را بیش از این سه خدای مشخص و معروف
تصور کنیم. نمادهای این سه خدای هخامنشی را که بنا به دلایل فراوان، در
انتساب آنها به این رب النوع ها تردیدی نیست، فهرست وار می شماریم:
نخست از اهوره مزدا بزرگترین خدا آغاز می کنم و نمادها و «مظاهر» او را
برمی شمارم. آسمان با آنکه بنا به مفاد نوشته ها، خود آفریده اهوره مزدا
است، ولی گاه مکان و جامعه و مظهر اوست. بر مبنای همین عقیده است که هرودوت
می نویسد: زئوس و اهوره مزدا نامی است که ایشان (یعنی ایرانیان) به فلک
الافلاک (یا به عبارت دیگر، بر تمامی دایره آسمان) می دهند. گذشته از آسمان
که مهمترین نماد اهوره مزداست، از ستارگان، سیاره مشتری؛ از عناصر، باد یا
هوا؛ از جانوران، شاهین یا هما؛ از گیاهان، سرو و گل لوتوس؛ از رنگ ها،
رنگ آبی آسمانی و فیروزه ای و سبز؛ از فلزات، سرب و بالاخره از صورت بشری،
قیافه پیرمردی کامل با ریش بلند و مقطع و با کلاه و جامه پارسی (شبیه شاهان
هخامنشی)، سمبل های او هستند. البته همان گونه که هرودوت متذکر شده است،
هیچ کدام از این اشکال و نمادها، جنبه بت و صنم نداشت و پرستیده نمی شد،
بلکه همه وسیله ای بودند برای بیان مفهوم پروردگار و خالق کل در آثار مادی
غیر از راه نوشته و خط.
میتره یا چنان که امروز می گوییم، «مهر»، نام دومین خدای مورد پرستش
هخامنشیان است. در آثار هخامنشی برای مهر نیز نمادهای چندی معمول بود. چون
این رب النوع خدای فروغ جاودانی در جهان است، بنابراین بعد از نور مطلق که
در کائنات موجود است، بزرگترین منشأ نور در جهان ما که خورشید است، مظهر او
محسوب می گردد. از اینجاست که قرص خورشید یکی از نمادهای او در روی زمین
است. آتش که یکی از عناصر چهارگانه است به علت اینکه منبع نور و روشنایی و
گرما و پیک خدایان است، به نام مظهر این خدا مورد تقدیس و احترام است و به
همان نسبت رنگهای سرخ و زرد و نارنجی و طلایی نیز منسوب به مهر شمرده شود.
از میان جانوران قوی تر آنها، یعنی شیر، منسوب به مهر است و از زمانهای
بسیار باستان، ارتباط نجوم میان شیر و خورشید در بین ایرانیان شناخته شده و
معروف بوده است. گذشته از آن، اسب نیز منتسب به مهر است و برای او قربانی
می شده است. از میان گیاهان «غنچه لوتوس» یا «نیلوفر آبی» و «گل ارغوان»
(به گفته پروفسور جاکس) و گل آفتابگردان قدیم، و شاید درخت خرما (نخل)
منسوب به این ایزد است و جزو سمبل های اوست. از میان فلزاتی که ایرانیان آن
زمان می شناختند، طلا منسوب به مهر بود و آثار این انتساب تا زمان ما در
نجوم و کیمیاگری باقی مانده است. اما نماد انسانی مهر، جوان زیبا و خوشرو و
قوی هیکلی است با جامه و تاج پارسی (مانند ولیعهد هخامنشی) که کمانی با سه
تیر در دست دارد.
سومین و آخرین خدای مورد پرستش هخامنشیان، به موجب منتهای متأخر هخامنشی،
«انه هیته» یا «ناهید»، رب النوع آبهای روی زمین و آسمانی و متعلقات آن، از
باران و برف و ژاله و چشمه و دریاهاست، و فراوانی و نعمت و شکوه زندگی و
زاد و ولد و مربی گیاهان و ستوران است. از ترکیب و معنای نام «ان+ هیته» که
به معنای بی عیب و بی آلایش و پاکدامن است، می توان به اساس اعتقاد
هخامنشیان در مورد این «بغ دخت» یا ایزد بانو پی برد، و اینکه گاهی او را
با «ایشتار» یا «باونوس» و «آفرودیت» که به صورت زنان هرزه و بلهوس تصور می
شدند، اشتباه کرده و مقایسه کرده اند، جز همجنسی و تشابه برخی وظایفشان در
عالم خدایی علت دیگری ندارد؛ زیرا این ایزد بانوی ایرانی با خدایان مؤنث
سامی و یونانی بسیار فرق دارد و قابل مقایسه نیست.
هخامنشیان برخلاف سامیها و یونانی ها که «زهره» را ستاره مخصوص ایشتار و
ونوس می دانستند و علامت و سمبل آن شکل این سیاره بود، از بین اجرام سماوی،
ماه را بیشتر به شکل هلال و گاه بدر (ماه پٌر) به او منسوب می داشتند. از
عناصر، آب منسوب به آناهیتاست. همچنین از ستوران، «گاو» و یا همه حیوانات
شاخدار به چندین علت و تناسب نماد این ایزد است. رنگ سفید از میان رنگها،
مخصوص به «بغ بانو» ناهید است. از فلزات، نقره منسوب به اوست. ناهید در
هیکل بشری، به صورت زنی زیبا، خوش اندام با موها و گیسهای بافته بلند و
سینه برجسته یا جامه پارسی و تاج کنگره دار (به صورت ملکه های هخامنشی)
نشان داده شده است.
همان گونه که در متن سنگ نبشته ها و لوحه های هخامنشی به موضوع تثلیث و
ایزدان سه گانه به وسیله خط و نوشته تصریح گردیده، هنرمندان عهد هخامنشی
نیز سه گانه پرستی هخامنشی را با نمایاندن انواع اشکال و نمادها از طریق
زبان رمزی و استعاری به یادگار نهاده اند و هنر آنان چه در معماری، چه
زرگری، چه مهر کنی، چه کاشی سازی و چه حجاری و چه ضرب سکه، در راه نمایش و
بیان این سه گانه پرست به کار گرفته شده است.
موارد و نمونه های این تثلیث در آثار هخامنشی، به گونه های مختلف از اختلاف
و ترکیب نمادهای گونه گون به نمایش درآمده است. از جمله نقش ماه و خورشید و
نماد انسانی اهوره مزدا، شیر و نماد انسانی ناهید و ستاره مشتری، گل
نیلوفر آبی با دو غنچه، شیر و نماد انسانی مهر، تندیس شیر بالدار و شاخدار
با گوش گاو، تندیس گاو بالدار با سر انسان، تندیس سر عقاب یا شاهین با گوش
گاو، تندس شیر بالدار با سر انسان، سکه با نقش هلال ماه و شیر و ستاره
مشتری، گوشواره با نقش و نماد انسانی اهوره مزدا با چهار بال و حلقه، تندیس
شیر شاخدار و بالدار و شاخدار با پنجه شاهین، آتشکده با آتشدان، نقش پارچه
با سه برج آتشکده و از این گونه ترکیب های مختلف.
اینک از میان این نمادهای گوناگون، یکی را که از همه مشخص تر و شناخته تر
است، برای نمونه برمی گزینیم و پیرامون آن توضیح بیشتری می دهیم تا معلوم
شود چگونه هنرمند عهد هخامنشی با ترکیب نمادهای خدایان خود، مفهوم آیین سه
گانه پرستی و تثلیث را بیان کرده است. نشانه یا علامت و نماد مورد نظر
عبارت است از : یک حلقه یا دایره ای که در پیرامون آن، دو بال و دم شاهین و
شاخ گاو و دم شیر که به صورت متقارن و زیبا قرار گرفته و اغلب آن را به
اشتباه و به تبعیت از علائم مصری، قرص بالدار نوشته و معرفی کرده اند. این
نماد موزون که «ترکیبی» است از نمادهای گوناگون خدایان سه گانه، در پیرامون
حلقه نارته» گرد آمده و بسیاری از باستان شناسان و دانشمندان و محققان به
علت بدفهمی در معنا و مفهوم آن، این نقش را یا به اشتباه، تنها اهوره مزدا
در حال پرواز یا در تبعیت از پارسیان هند و زرتشتیان ایران، آن را «فروهر»
نامیده، و به اشتباه آن را یک علامت مخصوص دین زرتشتی پنداشته و در میان
خود رواج داده اند.
البته هر دو استنباط به کلی نادرست است. این نماد نه به طور مطلق نقش اهوره
مزداست و نه فروهر، و نه نمایشی از حال پرواز در آسمان است، بلکه ترکیبی و
رمزی است از عوامل مختلف بر مبنای بیان سه گانه پرستی هخامنشیان با
استعانت از قرینه سازی که به زیبایی و موزونی تمام آن را نمایش داده اند،
اما این علامت عبارت است از ترکیب یک حلقه یا چرخ تو خالی که در وسط نقش
قرار گرفته که با توجه به عقاید هخامنشیان، می توان آن را به چندین معنا و
مفهوم از جمله چرخ، فلک و آسمان، دایره زمان، دایره خدایان و افق زمین
تعبیر و تفسیر کرد. ولی من ترجیح می دهم آن را چرخ «ارته» یا حلقه قانون و
عدالت و حق بنامم که خدایان حافظ و نگهبان و مجری آن هستند. ولی در هر
صورت، با قرص بالدار مصریان که سمبل «رع» خدای خورشید و «هوروس» خدای آفتاب
است، ارتباطی ندارد. در دو طرف و پایین این حلقه یا دایره را دو بال و دم
شاهین یا هما احاطه کرده که نماد حیوانی اهوره مزداست.
در نقشهای کهن تر، اگر نقش انسانی اهوره مزدا در وسط حلقه خودنمایی نکرده
باشد، در بالای دایره دو شاخ گاو، گاه بسیار مشخص و گاه به صورت نیمه
خمیده، مانند شاخهای گاومیش ها قرار گرفته است که برخی از دانشمندان نیز به
اشتباه به شکل کمان فرض کرده اند. در پایین، در دو طرف دم شاهین دو دم پیچ
خورده و حلزونی شکل شیر که نماد حیوانی میتراست، قرار گرفته است. در
نقشهای کهن تر، به جای پیچ خوردگی دمها، سه شقه نمایش داده شده که نمونه ای
از آن را در سایر آثار هخامنشی نیز می توان دید. بنابر تجزیه و تحلیل این
نماد مشهور، علامت، بیان کننده تثلیث هخامنشی است و به تعیین هیچ ارتباطی
با عالم زرتشتی گری نداشته و ندارد؛ و اگر غیر از این بود، اولاً در ادبیات
و کتابهای دینی از اوستا و دینکرد و کتابهای پهلوی اشاره به آن و معانی و
مفاهیم آن می شد، و یا ساسانیان که در زرتشتی بودن آنها تردیدی نیست، از
این نقش در میان نمادها و علائم مذهبی خود که نظایر و مقدارش نیز کم نیست،
استفاده می کردند؛ در صورتی که هیچ اثری از آن در هنر دوره ساسانی پدیدار
نیست.
عناصر نمادین در دوران ساسانی
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
انسان از بدو تاریخ، همواره در برابر خود، با ناشناخته هایی روبرو بوده که
به مدد اسطوره سعی به درک آن داشته است؛ حقایق فرهنگ یک قوم و اسطوره ها،
انگیزه ای برای پیدایش سمبل می باشند و نمادها تجلی ایده آل ها، بوده اند.
این گونه است که دو مقوله سمبل و اسطوره در کنار هم معنا پیدا می کنند. با
اینکه به کارگیری عناصر سمبلیک ریشه در طول تاریخ دارد و به علت اشتراکات
فرهنگی و اعتقادی در زمان متداوم مانده است؛ اما در دوره ساسانی به گونه ای
محکم با ایمان و باورهای مردم پیوند می خورد. از آن جا که فرهنگ دوره ی
ساسانی ارتباطی مستقیم و بسیار نزدیک با اعتقادات و باورهای مذهبی داشت و
به واسطه ی پیوند زنجیروار دین و دولت، به خاطر تحکیم مشروعیت شاهنشاهی،
استفاده از ابزارهایی که میل را به مقصود برساند نیاز بود؛ بنابراین، برای
استفاده از نیروهای ماورایی و بروز آنها در تصاویر، نماد در آثار هنری،
نهادینه شد و اینجا بود که استفاده از عناصر نمادین در فرهنگ و هنر ساسانی
پر رنگ تر و پر رنگ تر از همه ی ادوار، نمود پیدا کرد. این حقیقت را می
توان از ورای نقشهای ساسانی به خوبی دریافت. نماد در فرهنگ و هنر ساسانی
نقش ویژه ای را ایفا می کند؛ خصوصا در تصاویر به کار رفته در انواع هنرها
از جمله منسوجات، نقش برجسته ها، مهرها، تندیس ها، سکه ها و ظروف، این مهم
به خوبی نمود دارد.
دوران ساسانی یکی از پرارزش ترین ادوار در تاریخ هنر ایران می باشد. لازمه ی
شناخت اعتقادات، فرهنگ، اساطیر و سمبل های دوره ساسانی بررسی و شناخت بستر
و محیط پیدایش سمبل ها و باورهای آن دوره است؛ چرا که هنر بستگی زیاد به
محیط زیست و اوضاع و احوال فرهنگی و اجتماعی و مذهبی دارد و زمینه مناسب
اجتماعی این دوره در پذیرش نگاره های سمبلبک به عنوان موتیف رایج تزئینی
تأثیر زیادی داشته است. بررسی و تحلیل هنرهای نمادین نشان می دهد، نماد
سالها قبل از دوره ی ساسانی در فرهنگ ایران پا به عرصه ی ذهن نهاده بود؛
اما توسعه تفکر آن در دوره ساسانی با سبک و روش خاصی صورت گرفت. به طوری که
در پس نمادهای ساسانیان، هم واقعیت های فیزیکی و هم ارزش های معنوی، ورای
تجلیات صوری آن ها، پنهان هستند. شاید گزاف نباشد اگر بگوییم، سیر تحول و
تطور نماد (بنا به ماهیت ماورایی اش) در ایران باستان روشنگر این واقعیت
است که در دوران ساسانی این ماهیت، دچار رنسانس عمیقی گشته است. با تفحص و
تامل بیشتر در فرهنگ و هنر ساسانیان می توان معنای بیشتری از دل داده های
صوری بیرون کشید و غبار جهل را از اسرار بسیار، فراموش شده ی این فرهنگ
زدود.
تحلیل و بررسی هنر نمادین ساسانیان
بررسیهای فوق مرا به این توجیه رساند که مضمون بنیادی هنر عمومی ساسانی همراه با اهمیتی جمعی و کلی است که بی استثنا در آن دیده می شود و از مفهوم ویژه ی تاریخی یا روایی آن مهم تر است. بدین ترتیب نقش مایه های تزئینی ساسانی از جمله پرندگان آراسته، جانوران و گیاهان و بن مایه های تمثیلی از جمله صحنه شکار شاه را می توان استعاره های بصری تفسیر کرد که دیدگاه های اجتماعی – مذهبی ایرانیان و زرتشتیان را در دوران باستان دربر دارد(کرتیس، 1389: 115) دوران ساسانی از بسیاری جهات شاهد ارزنده ترین دستاوردهای تمدن ایرانی بود، هنر ساسانی نه فقط در درون مرزهای سیاسی امپراطوری به حد کمال رسید، بلکه حتی برخی نقشمایه های آن از یک سو تا آسیای میانه و چین و از سوی دیگر تا بیزانس و حتی فرانسه نفوذ کردند(پاکباز، 1379: 766) در واقع همه ی نمودارهای هنر ساسانی در تصویرها، نقش های برجسته و سکه ها منعکس شده است. تنها بخش اندک و محدودی از این « نمودارهای رسمی » در دسترس ما است. این نمودارها عبارتند از (تصویرهای) شاهان و ایزد بزرگشان، « تصویرهای » درباریان و بزرگان، تصویر دشمنان شاهنشاهان که زیر سم اسبان افتاده اند. اثاری که جنبه ی رسمی داشته اند و حاکی از پیروزیها و یا « فهرست منصبها و درجه ها » بوده اند. شاهنشاهی ساسانی این نمودارهای اندک و محدود را بر پایه هنر شاهنشاهی ارتقاء دادند و سبب عمده این بود که در آنها اعلامیه ها و آیینهای دودمان تازه به صورت روشنتری بیان شده است. « تصویرهای رسمی » که به هنگام شاهنشاهی اردشیر یکم پدید آمد، در ان دوران به هنر رسمی ساسانی بدل گشت. این هنر جنبه تبلیغی داشت، زیرا هر دگرگونی اندیشه می بایست در این آثار نمودار شود. گمان می رود این نکته به معنای تغییر دین شاهی باشد که بی گمان دارای مظاهر ( سمبلهای ) دینی است و بر همه آثار هنر رسمی این دوران مشهود است(لوکونین، 1384: 75 و 76) فرضیه پرودنس هارپر، مبنی بر این که « نقره های درباری» ساسانی، مثلا کاسه های شکار یا کاسه هایی که شاهی را بر تخت نشان می دهد جای نقوش برجسته سنگی ساسانی را، که در قرن چهارم به پایان رسید، به عنوان یکی از اشکال تبلیغات سلطنتی گرفته است؛ مشکوک است، زیرا موضوع اغلب نقوش برجسته سنگی مثلا تنصیب یا پیروزی بر رومیان در « نقره های درباری» دیده نمی شود(شیپمان،1384: 146) اغلب بشقاب های دوره ساسانی، شاه پیروز در شکار را نشان می دهد. تفسیر این صحنه ها چون بازتاب های تمثیل دیرینه شکار و جنگ و به منزله شکست دشمنان دنیوی و معنوی در هیئت حیوانات است، تفسیری که نقش برجسته صخره ای بهرام دوم، مربوط به اوایل دوره ساسانی در سر مشهد فارس، بر آن صحه می گذارد. در این نقش برجسته شاه، حقیقتا دست تنها شیرهایی را می کشد که نه فقط به شخص او بلکه به خانواده اش و به موبد بزرگ حمله ور شده است(اتینگهاوزن، 1379: 120). از دیگر نمادهای ساسانیان معنای نمادی صحنه شاه سوار بر اسب همیشه به قدرت رسیدن شاه است که از مضامین بسیار رایج هنر ساسانی است(هرتسفلد، 1381: 301) برهنگی رومانس یعنی شرم و فقر(کوپر، 1380: 57) در تصاویر ساسانی گاهی تصاویر انسانهای برهنه که احتمالا رومی می باشند به چشم می خورد. جام نماد شکل مؤنث، منفعل، جرعه ی حیات، بی مرگی، و وفور نعمت است؛ جام واژگون مظهر خلأ و در نتیجه فناست(کوپر، 1380: 100). جام جم یا جام خسرو که نمادی از حقیقت هستی آدمی است، تجلی نور و فره می باشد و همچنین آشکار کننده ی اسرار ناپیداست(کربن، 1373: 314). این جام، نخستین بار در شاهنامه ی فردوسی، جاودانگی ادبی یافته است(واحد دوست، 1379: 398) رنگ هم که نماد تفکیک و تجلی، گوناگونی و اثبات نور است(کوپر، 1380: 169) در هنر ساسانی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. نقش مایه های «کلاسیک» ساسانی در بافته هایشان گویا برای معنای ویژه ای که داشتند، برگزیده می شدند(یارشاطر، 1380: 648) تصاویر حیوان هایی که مظاهر ایزدی زرتشتیان بودند چون اسب، خرس، شیر، گراز و نوعی گاو نر بلند کوهان در دوران فعالیت های اصلاح طلبانه ی کرتیر پدید آمدند تا زمان کرتیر و شاهنشاهی بهرام دوم آثار هنری رسمی ساسانی فاقد این نمونه ها بودند. حتی در تصویر کامل افسر شاهی شاهنشاهی ساسانی تنها تصویر اهورامزدا (افسر شاپور یکم)، و شاید آناهیتا (افسر هرمزد – اردشیر) و میترا (افسر بهرام یکم) یعنی مظاهر آن ایزدان انسان نما را که در گذشته از آنها یاد شده مشاهده می کنیم. تنها بهرام دوم بر افسر شاهی خود بالهایی دارد که مظهر ورغن – ورثرغن، یکی از نخستین مظاهر تجسم فره ایزدی در شاهنشاه است(لوکونین، 1384: 155) تصویر حیوانها که مظاهر ایزدی گوناگون به شمار می آمدند از آن پس به یکی از خطوط اصلی هنر ایران ساسانی بدل گشت(همان، 1384: 156) هنر ایران در عهد کرتیر و بهرام دوم به کلی فاقد مظهرهای آناهیتا است. مظهرهای آناهیتا از آغاز سده ی چهارم میلادی و روزگار شاپور دوم و موبدان موبد او اتورپات مهراسپندان رواج بسیار داشت و به شکل گلها و میوه های گوناگون، کبوتر، انار و غیره جلوه می کرد(همان، 1384: 157) قیچی کرتیر نیز احتمالا نماد بریدن بدعتهایی که در دین زرتشت به وجود آمده بود، می باشد. متون ساسانی هم جزء نمادها به شمار می روند. هر متن شکل پیچیده ای از نمادها و علائم است که می توان به وسیله کشف ساختار کلی متن و به وسیله شناخت بافت گسترده فرهنگ هر عصر، آن نمادها و علائم را تفسیر کرد(بیات و جمعی از نویسندگان، 1381: 588) ساسانیان گویا این را دریافته بودند که تأثیری که از طریق نوشته ها و تصاویر نمادین می توانند بر مردم بگذارند بیشتر از حرفهای شفاهیست.
نقوش و نمادهای جانوران ترکیبی بر روی آثار ساسانی
بال بر بدن انسان یا حیوان، علامت ایزدی و
نماد قدرت محافظت است(هال، 1380: 30). حیوانات اسطوره ای در حکم موجودات
نگهبان به کار می رفته اند و احتمالا نمادی از محافظت و پاسداری بوده اند.
زرتشتیان به فره وشی (ملک محافظ روح انسان) اعتقاد دارند و بر آن اند که هر
فرد ذی حیات دارای فره وشی خاصی است که، عنصر ابدی وجود اوست و قبل از
حیات هر فرد موجود بوده و بعد از وفات نیز وجود خواهد داشت. در آثار و
حفریات و حجاری های ایران باستان اعتقاد به فره وشی را با تصویر “روح بال
دار” نشان می دهند که، با موضوع اسطوره و اساطیر در این بخش ارتباط نزدیکی
دارد. در واقع، این اعتقاد ناشی از تصور حیات پس از مرگ است که، در اندیشه ی
مذهبی ایرانیان وجود داشته است. انسان یا حیوانی که در حیات خود فره وشی
قوی و جنگ جویی داشته باشد پس از مرگ، روح او به آسمان برده نخواهد شد بلکه
به روح او بال عطا می شود تا بتواند به صورت فره وشی محافظ سرزمین و مردم
خود در زمین به زندگی پس از مرگ ادامه دهد و روح بال دار وظیفه ای خواهد
داشت که، از یک فره وشی انتظار می رود. پاسبانی و محافظ هر موضوع مورد نظر
در حیطه مسؤولیت فره وشی است. در آثار باستانی ارواح بال دار انسان، شیر،
بز، اسب، گاو و یا ترکیبی از حیوان با سر انسان فره وشی های محافظ
اند(دادور و منصوری، 1385: 143) در دوره ی ساسانی نیز آثاری از نقش شیر بال
دار در مناطق مختلف مربوط به این دوره کشف شده است. ظروف فلزی مکشوفه از
زمان ساسانی از جمله آثاری است که، تصاویر حیوانات بال دار از جمله شیرروی
آن نقش شده است. دو نمونه آن جام فلزی است که نقش شیر بال دار روی آن ها
منقوش است، در حجاری های طاق بستان نیز تصویری از شیر بال دار مشاهده می
شود. نمونه دیگر از نقش شیر بال دار را می توان روی تنگ نقره ای دوره ی
ساسانی مشاهده نمود؛ این اثر هم اکنون در موزه آرمیتاژ سن پترزبورک حفظ و
نگه داری می شود(همان، 1385: 146) در زمان ساسانیان تصویری از اسب بال دار
روی جام خسرو یکم به دست آمده است. روی مهرهای دوره ی ساسانی نیز می توان
تصاویری از این حیوان را مشاهده نمود(همان، 1385: 152) گریفین در هنر خاور
نزدیک خیلی پیش تر از دوره ی ساسانی دیده شده است. گریفین های ساسانی به
سبک رومی نزدیک تر است تا به سبک خاور نزدیک. این مخلوقات دارای حالت طبیعی
هستند و حالت ترس و هراس شان نیز کمتر است(دادور و مبینی، 1388: 232) دیو
بال دار برنزی با بدن شیر و سری درنده خو با دو شاخ بر روی سر و بال های
افراشته که احتمالا نشان گر روح شر می باشند، از افغانستان کشف شده
است(هینلز، 1381: 10) در کتاب دینکرد، اسطوره ی اوستایی اَژی دَهاکَ که یک
مار – اژدهاست، به یک فرمانروای بد تازیک (عرب) از بابل تبدیل شده است. این
اسطوره به احتمال زیاد، واکنشی است در برابر استیلای عرب ها و برپایی
پایتخت عباسیان در بغداد(دریایی، 1382: 127) جامی از قرون ششم و هفتم م.
موجود در کانزاس سیتی، با نقش شیر بال دار که پوزه ی تهدید کننده ای دارد،
بر روی صخره ای نقش شده است. این تصویر با منظره های طبیعی که معمولا بر
روی جام ها نقش می بندد، تفاوت زیادی دارد. نقش اغلب حیوانات با صفت درنده
خویی و شیطانی را بارز ساخته اند، گویی می خواسته اند که آن ها را مبین
نیروهای ماوراءالطبیعه سازند. نقوشی که بر روی ظروف تجملی دیده می شود، از
علت وجودی برخوردارند و تصور می شود که در شرق نیز مانند غرب (از ابتدای
دوران مسیحیت) این تصویرها انعکاس ذوق و میل جامعه به داستان ها و شرح
مسافرت ها در سرزمین های افسانه ای و چیزهای شگفت آور و رازآمیز و غیر
انسانی و موحش هستند. هنرمند فلزکار، این موجودات خیالی را که پدید آورنده ی
افسانه ها هستند برای برانگیختن اعجاب یا وحشت مصور کرده است(دادور و
مبینی، 1388: 234) در دوره ی ساسانی بر روی مهرها نقش گاو بال دار با سر
انسان که احتمالا نماد گوپت شاه مزدا پرست جانور اساطیری ایران (نیمه گاو و
نیمه انسان) است که در کنار دریا به ستایش خدا مشغول است و حیوانات زیان
آور را در دریا می کشد(همان، 1388: 252)
در اواخر دوره ی ساسانیان نمونه هایی از حیوانات اساطیری به صورت تلفیقی
روی قالب های گچی و ظروف نقره ای به دست آمده که در این آثار ما ترکیب
حیوان افسانه ای شیر و سگ با بال و دم پرنده، به نام سن مرو از «چال ترخان»
می بینیم(دادور و منصوری، 1385: 166) یکی از حیوانات خیالی ایرانیان که به
ویژه در دوران ساسانی اهمیت فراوان داشته «سن مرو» یا سیمرغ است که دارای
طبایع مختلف شیر، سگ و پرنده بوده است. سر این جانور کمی شبیه گرگ و کمی
مانند شیر یا پلنگ است، تنه ی آن حیوان پستانداری را نمایش می دهد، پاها و
بال ها به عقاب می ماند(دادور و مبینی، 1388: 40) معنای سمبلیک سیمرغ به
معنی آرزو، آتش، آزادی، اعتقاد، اقتدار، الوهیت، الهام امپراتوری،پیروزی و …
است(واحد دوست، 1379: 301) در اوستا saena و در پهلوی به صورت sen-murv
آمده است. سیمرغ یکی از پرآوازه ترین مخلوقات اوستا است. سیمرغ به نظر چون
عقاب بسیار بزرگی می آید؛ بر سر درختی که بذر هر گیاهان و داروهای گیاهی در
آن نهاده شده, چمباتمه زده است. در متن های پهلوی, سنگینی وزن سیمرغ از یک
سو و بال به هم زدن او از سوی دیگر, سبب شکسته شدن شاخ و برگ این درخت می
شود و بادها, بذرهای آن را در سراسر زمین پراکنده می کنند. می گویند سیمرغ
جوجه های خود را شیر می دهد(احمدی دزفولی, 1386: 224) در جغرافیای اسلامی،
کوه قاف را همان البرز می دانند که در آثار زرتشتی جنبه ی دینی و معنوی
فراوان دارد و محل زندگی سیمرغ است(رضی، 1369: 689). سیمرغ تجسم الهه ی
بزرگ آبهای آسمانی و زمینی «اردوی سورا» یا به نام معروف تر «ناهید /
آناهید» بوده است و همچنین دارای طبایع مختلف شیر و عقاب یا شاهین بوده است
(پوپ، 1380: 68). نقش شاهین با بال های گشوده، نماد حمایت الهی است که با
پروازش تمام موجودات زمینی را تحت نفوذ خود در می آورد. لذا تصویر این
پرنده ی قوی نشانه ی اقتدار کائنات بر امور دنیای خاکی است(یاحقی، 1369:
27) سیمرغ نماد عقل فعال و فرشته ی بالدار است. او آیینه ی عشق و مظهر تجلی
حق می باشد(تنهایی، 1387: 146). سیمرغ ساسانی نقشمایه ی محبوب مرکب از
حیوان وپرنده است و اغلب روی پارچه های ابریشمی، ظروف نقره و گچبری نمایش
داده شده است(هرمان، 1387: 78) سیمرغ در کالبد ایزدان زرتشتی نیز حلول می
یابد؛ اما حلول سیمرغ در کالبد ایزد پیروزی / ایزد بهرام تنها دلیل اهورایی
بودن سیمرغ نیست(سلطانی گرد فرامرزی، 1372: 102). از سیمرغ به عنوان فرشته
هم یاد می شود، در نقش برجسته طاق بستان نمونه ی فرشته مؤنث دیده می شود؛
اما درصد قابل ملاحظه ای از اشیاء منقور فلزی عهد ساسانی، به نقش فرشته ای
در قالب پسربچه ی بالدلر (پوتو / پوتی) آراسته است)اسگر، 1377: 10) دردوره ی
ساسانی جانور ترکیبی به نام سنمرو و یا سیمرغ ابداع شد که در ارتباط با
اساطیر ایرانی است. به طور کلی هر چه از زمان باستان به اواخر دوره ی
ساسانی نزدیک تر می شویم، تعداد آثار با نقش مایه ی جانوران ترکیبی و نیز
از جنبه خداگونه بودن آن ها کاسته می شود و بیشتر با اساطیر ایرانی پیوند
می یابند(دادور و مبینی، 1388: 263)به طور کلی سیمرغ پرنده ایست که در
دوران ساسانی دارای نماد قدرت های ماوراء الطبیعی می باشد.
تصویرپردازی در هنر ساسانی اگر با توجه به دیدگاه جهان ایران باستان بررسی
شود، اهمیت خاصی می یابد. بدین ترتیب در هنرهای تزئینی، نقش مایه های
جانوری چون گاو، اسب، قوچ و خروس، و گیاهان از جمله انار و لاله، از نظر
فرهنگی، اقتصادی و مذهبی حائز اهمیت بسیارند. گذشته از این، آنها تجلی
نویدها و نعمتهای زندگی هستند که به شکل استعاره های بصری بیان شده اند.
مطمئنا بهترین و مفیدترین آفرینش ها در هنرهای تزئینی ساسانی تجلیل شده
اند. بی تردید شکوهمندترین پادشاه جنگجوی دلاور و شکارچی قهرمان و تاج دار و
سرافراز است. قطعا بهترین مرکب، اسبی است مظهر سرعت، تاج دار با زین و برگ
آراسته که به طرز خیال پردازانه ای بالدار است. گاو گوسفند، اصیل ترین
نماد نعمت های مادی، آراسته و با لگام مجلل وبهترین جانوران اند. میوه پر
خاصیت انگور مطلوب ترین است. سرانجام، درخت شکوفه دار و میوه ی تاک، کنایه
از رسیدن بهار و سخاوت پاییز، نماد بهترین فصول اند(کرتیس، 1389: 114)
.:: 2 نظر ::.
نقش سمبل های گیاهی و جانوری در آثار هنری ساسانی
اهمیت جانوران تزئین شده، گیاهان و نقش مایه
های نمادین در هنر ساسانی موضوعی است که هنوز نیاز به اندیشه بیشتری دارد.
هنرهای تزئینی ساسانی اغلب نمادهایی چون انارهای بالدار روی پایه ستون ها،
جانورانی با ویژگی های عجیب از جمله جواهرات با نوارهای مواج که دور سر،
گردن و بدنشان بسته شده است، و موجودات ترکیبی از جمله اسب بالدار و سگ
پرنده با دم طاووس، دارند. مشخصه ی بارز سبک هنری ساسانی در هنرهای
تزئینی، واحدهای تکی یا تکراری از نقوش مجزا یا یک جفت نقش روبرو یا پشت به
پشت است. مشخصه ی دیگر آن حالت شاهانه، سبک بدن، چشم درشت خمار طلایی و
نیم رخ آراسته به یک جفت شاخ بزرگ خمیده است که به طرز با شکوهی از روبرو
تصویر شده اند. این ویژگیها به جانورانی اهلی تعلق دارند که در نوع خودشان
بهترین هستند. جلوه ی مشابهی از شکوه شاهانه و وقار، مشخصه ی بارز نقش مایه
اصلی نمونه های دیگر هنرهای تزئینی است که در کارگاه های ساسانی تولید شده
اند. انا جروسلیمسکایا از موزه ارمیتاژ (1993) به تازگی اهمیت این نقش
مایه ها را بار دیگر بررسی و توجه را به مفاهیم نجومی، کیهانی و زرتشتی
آنها جلب کرده است. اما تفسیر صرفا مذهبی این جانوران نمی تواند کاربرد
گسترده و رواج آنها را در جهان غیر زرتشتی توجیه کند(کرتیس، 1389: 112 –
111)
مفهوم نمادین درخت از هر نظر، حتی امروز که در عصری غیر آیینی به سر می
بریم با بسیاری از شؤون فرهنگ و زندگی مردم آمیخته است(بهار، 1376: 43)
برای گروه های مختلف، درختان متفاوتی، درخت زندگی تعریف شده است. در ایران
دوره ی هخامنشی و ساسانی درخت زندگی به شمار می رفته است و نیز درخت نخل،
انجیر، درخت سدر، زیتون و چنار در ایران مقدس شمرده شده می شوند(دادور و
منصوری، 1385: 100) نمونه هایی از درخت نخل را در زمان ساسانی در گچ بری
های بیشاپور می توانیم ببینیم که درون این کنگره ها یک درخت خرمای تزئینی
سربرافراشته، هر نخل دو جفت برگ خرما به شکل بال دارد که یکی در بالای
دیگری است بال های برگ خرمایی امکان دارد اصیل ترین شکل برگ خرمای تزئینی
ساسانی باشد(پرادا، 1357، 308) روی مهرهای ساسانی نیز نقوش گیاهی مربوط به
درخت نخل که مقدس بوده و دو جانور شاخ دار در دو سوی این درخت ایستاده اند
دیده می شود(دادور و منصوری، 1385: 103)
گل نیلوفر در اساطیر ایران و هند تصویری از مادینه ی هستی، آفرینش و خلوص
تجسم یافته است. نکته مشترک این نماد در ایران و هند به خاطر جنبه معمار
گونه این نقش است. البته در هنر هند این گیاه بیشتر در بناهای سنگی، زیر
پای خدایان اساطیری تصویر می شود؛ در صورتی که در ایران این سمبل به صورت
نقوش برجسته به نمایش درآمده است(دادور و منصوری، 1385: 271) در اساطیر کهن
ایرانی نیلوفر گل ناهید به شمار می رفته و ناهید تصور اصلی مادینه ی هستی
در روایات دینی ایران قدیم بوده است که از جهاتی با معتقدات هندیان باستان
مشابه است. سابقه کهن و اساطیری نیلوفر نزد ایرانیان و هندیان به حدی است
که آثار نیلوفر هشت و دوازده و حتی هزار برگ را در معماری و آثار باستانی
این دو قوم به وضوح می توان دید. در روایات کهن ایران گل نیلوفر (لوتوس) را
جای نگه داری تخمه یا فر زرتشت، که در آب نگه داری می شد، می دانستند و از
این رو، نیلوفر با آیین مهری پیوستگی نزدیک می یابد. درباره ی تصاویر
مربوط به گل نیلوفر در زمان ساسانیان باید به نقش منصب یافتن اردشیر اول از
اهورامزدا روی کنگره های ساسانی یاد کرد. درتصویر زیر پای میترا سمبل گل
نیلوفری جای گرفته که، نشان آفرینش و زندگی است و نقش مذهب در قدرت شاهی را
نشان می دهد. (همان، 1385: 106 – 104) قدیمی ترین نقشی که از نیلوفر به
دست آمده، در نقش برجسته عیلامی در شوش می باشد این موتیف در نقش برجسته
های آشوری نیز پیداست و در دوره هخامنشیان در دیوارهای آپادانا و پلکان سه
دروازه دیده می شود. این نقش می تواند با شعاع های خورشید در ارتباط باشد و
به مظهر کمال و نیروی حیات بخش آن وابسته باشد. 12 عدد پره های نیلوفر در
ارتباط با 12 ماه سال است نیلوفر محل تولد ایزد میترا نیز می تواند باشد.
در زمان ساسانیان روی یک سری از گچ بری های تیسفون و بیشاپور نقش روزت های
ساسانی که همان گل نیلوفر است دیده می شود. نکته مهم در این تصویر قرار
گیری این نقوش در طرح ها و موتیف های گرد است(پرادا، 1357، 307 – 306)
نمونه های ارزنده نقش گل لوتوس متعلق به کاخ چال ترخان ری و اینک در موزه
ایران باستان موجود است. نیلوفر دارای زیبایی منحصر به فرد و ضمنا سمبل و
تجلی و نمودی از علائم مقدس و مذهبی است(کیانی، 1376: 97) در بین نقوش
گچبری چال ترخان نقش آناهیتا بر روی چند خشت مربع با آرایش مو و گردن بندی
بر گردن با آرایش گل لوتوس را شاهد می باشیم(کیانی، 1376: 103) گیاه لوتوس
(سدر یا نیلوفر آبی) که میترا بر رویش ایستاده، یک گیاه وزین با ساقه ی
ضخیم با یک گل باز است. چنین شکل گلداری در هنر ساسانی منحصر به فرد است.
این شکل, به سبک ستون های لوتوس در حال روییدن که در سنگ نگاره های اولیه ی
هند دیده می شوند, بسیار نزدیک است. لوتوس در حال روییدن میترا, شبیه
گندهاره های اواخر بودایی است. گل نیلوفر, از زمان های بسیار قدیم در هند,
سمبل خورشید بوده است؛ چون با اولین پرتوهای خورشید باز می شود و در هنگام
غروب, بسته می گردد(احمدی دزفولی، 1386: 98)
انار از مقدس ترین درختان است و تقدس خود را تا امروز در میان ایرانیان
نگاه داشته است و تک درخت انار نزدیک, امازاده ها و بر بالای تپه ها و کوه
ها، همواره مقدس است و به آن دخیل می بندند. انار, برای رنگ سبز تند برگ
هایش و نیز برای رنگ و شکل غنچه و گل آن که مانند آتشدان است, همیشه تقدیس
می شده است. پردانگی انار, نماینده ی برکت و باروری است و نمادی از باروری
آناهیتا می باشد. انار یک نماد تزئینی در هنر شرق است. اما میوه ی انار, در
داخل برگ پالمت (برگ نخل) مختص دوره ی ساسانی است و در اواخر دوره ی پالمت
های شکافته شده, به صورت یک جفت بال در می آیند که نماد باروری و حاصلخیزی
است و جنبه ی روحانی دارد(احمدی دزفولی, 1386: 204)
مرغِ پیک باران که در دوره ی اسلامی به صورت طاووس جلوهگر شده از روزگار
ساسانیان در هنرهای ایرانی جایگاه والا داشته چون مرغ آناهیتا (ناهید) ایزد
آب بوده است؛ (منزلت طاووس، که بومی ایران نیست، در اسطورههای ایرانی
ریشه در اساطیر هند دارد که وجوه مشترک آنها اندک نیست. در اساطیر هند،
طاووس «آواتار» و تجسد و مظهر ایندرا ایزد باران است)(پرهام، 1387: 43)
ایزد بهرام، فرشته ی پیروزی و نگهبان فتح و نصرت، در هفتمین تجلی خود در
پیکر «وارغن» که مرغ مرغان نامیده شده و صفات شاهین را دارد و از زرتشت
حمایت می کند ظاهر می شود که بعدها نماد فر کیانی می گردد(دادور و منصوری،
1385: 111) پیوند دیگر میان مرغ و گیاه در نقشمایه تلفیقی «مرغ و درخت»
مجسم است که به شیوه یکی از نقشمایههای مشهور ساسانی یک جفت مرغ را به رسم
سینه به سینه در دو سمت درخت مقدس جای میدهد، با این مفهوم رمزی که مرغان
پیکباران پاسدار درخت مقدساند(پرهام، 1387: 45)
در افسانه های آریایی گاو مقدس و نماینده ی قدرت و نیرو است. از این رو،
قدما معتقدند که: زمین روی شاخ گاو قرار دارد و گاو بر پشت ماهی بزرگ و او
بر دریاها شناور است(دادور و منصوری، 1385: 62) از جمله تصاویر گاو، می
توان به مراسم قربانی گاو در آیین مهر اشاره کرد؛ در تخت جمشید که شیر نماد
مهر بوده که در حال جنگ با گاو است(دادور و منصوری، 1385: 67) در ایران
باستان، شاخ گاو ماده علامت رسالت، عقل و علامت خورشید یا ماه بود است.
تصویر گاو ماده در سر ستون های تخت جمشید دیده می شود؛ همچنین نقش گاو را
می توان روی مهرهای هخامنشی نیز مشاهده کرد. ریتون ها و ساغرهای شاخی شکل،
از زمان اشکانیان نیز نمونه دیگری از کاربرد تصویر گاو در ایران است(دادور و
منصوری، 1385: 64) در زمان ساسانیان نقش گاو را بیشتر روی سکه ها و مهرها
می توان یافت که در این نقوش گاو به صورت ساده و همراه ماه در بعضی جاها
نمایان است؛ مانند اثر مهرهای مسطح قصر ابونصر فارس(ریاضی، 1375: 205)
در معنای سمبلیک، اسب به معنی آزادی، انرژی خورشیدی، پیروزی، تحمل، سرعت و …
آمده است. در باورهای قومی و اساطیری در نشانه های نجابت خانوادگی، آماده
برای هرگونه خدمت در زمان صلح و یا جنگ است. در فرهنگ ایران به ویژه اسب و
گردونه، از زمان های کهن استفاده شده است. مهر از جمله ایزدانی است که بر
گردونه ی مینوی نشسته است. ایزد بهرام در سومین تجلی خود به صورت اسبی سفید
و زیبا ظهور کرد. از لحاظ طرح کلی شهر شوشتر به شکل اسب است(دادور و
منصوری، 1385: 69 -68) در دوره هخامنشیان و پارتیان نیز تصاویری بر جای
مانده است. نقوش اسب در دوره ی ساسانی بیش تر روی ظروف سیمین و زرین ترسیم
شده است(همان، 1385: 71)
درباره ی نقش گراز و این که این حیوان در ایران باستان چه نقشی داشته، چیزی
که باید به آن تکیه کرد اهمیت این حیوان در جنگ ها است و بیشتر روی مهرها و
گچ بری ها نقش آن را به صورت نیم تنه یا به صورت کامل در حال جنگ با
سربازان یا با شاه می توان مشاهده کرد، این جانور دارای نیرویی فوق طبیعی
است و سر این حیوان تجسمی از ورثرغن، خدای جنگ و پیروزی است. (پرادا، 1357،
309) در دوره ساسانی این نقش علاوه بر روی مهر و گچ در ایوان سنگی طاق
بستان هم ترسیم شده که صحنه شکار گرازها به صورت جمعی توسط خسروپرویز را
نشان می دهد(دادور و منصوری، 1385: 90 – 89)
شیر نماد سلطنت، نیروی شمسی و نور است(کوپر، 1380: 235) شیر در باورهای
قومی و اساطیری، نشان گر باروری زمین محسوب می شود(دادور، 1385: 74) شکار
شیر در نقوش ایران تسلط و شجاعت شاهان را نشان می دهد. سر شیر در جام های
ایرانی مظهر هوشیاری و مراقبت و اندام پسین شیر با شکل عضلانی اش مظهر قدرت
است. شیر با نماد خورشید در ایران اشاره به ساکن شدن قدرت خورشید در این
حیوان دارد(دادور و مبینی، 1388: 53) از معناهای سمبلیک شیر می توان: آتش،
ابهت، پارسایی، دلاوری، سلطنت، سبعیت، مراقبت را نام برد. این حیوان در
باورهای اساطیری نشان گر باروری زمین محسوب می شد. این جانور تقریبا در
کلیه ی تمدن های خاور نزدیک سمبل قدرت و سلطنت به کار رفته و با قدرت
خورشید برابری کرده است(دادور و منصوری، 1385: 74) بر روی مهرهای مسطح قصر
ابونصر فارس از دوره ی ساسانی نقش شیر هم دیده می شود. هم چنین بر روی
بشقاب های سیمین، جام ها، تنگ ها حیوانات اساطیری چون شیر همراه درختان و
نقوش گیاهی وستاره هشت پر حک شده است(دادور و منصوری، 1385: 82 – 81) شیر
به عنوان پادشاه درندگان و حیوانی پرقدرت از دیرباز مورد توجه ایرانیان
بوده و اغلب نمادی از شوکت و جلال،سلطنت،قدرت و عظمت پادشاهان شناخته شده
است: «شیر،این حیوان پرقدرت و نجیب از دیرباز همآورد شاهان بوده است و در
نقوش تخت جمشید،ظروف نقره ساسانی، قالیهای شکارگاه قرن دهم هـ/ شانزدهم
م. همه جا شیر را در جدال با دلاوران میبینیم. شیر،مانند یوز و ببر و
پلنگ که همیشه در کنار پادشاهان بودهاند،به صورت یک نماد سلطنتی درآمد و
دستکم نشانهای شد از شجاعت و قدرت» از آنجا که نقش شیر علاوه بر نشان
سلطنتی4در هنر آریایی نیز نمود یافت،به عنوان مظهر آریایی نیز شناخته شده
است.«نقش شیر مظهر و نشانه آریاییهای کهن و بالاخص شاخص و سمبول ایران و
ایرانی بوده و موضوع شیر بستگی و ارتباطی خاص با معتقدات آنها داشته است
که ملل آن روزی جهان هم آن را به خوبی میشناختهاند.» در دورهی
هخامنشی،مبارزهی شاه با شیر،به مثابه قدرت شاهی در نقش برجستهها و
مهرها حک شده،در زمان ساسانیان،شکار شیر و مبازره با آن به عنوان یکی از
مظاهر قدرت و زورمندی پادشاهان محسوب میشده است. در دورهی اشکانی و
ساسانی نیز همچنان نماد شیر حفظ میگردد. قطعه پارچهای از اواخر دورهی
ساسانی از آسیای مرکزی به دست آمده که احتمالا مربوط به ایران است. در این
پارچه که به شکل دایره است نقش سر شیری مشاهده میشود که به صورت انتزاعی
از پرنده(یا موجود بالدار)روبروی هم تشکیل شده و به نوبهی خود بسیار
جالب است.
شیر، یکی از نمادهای مهری است که از جهات مختلف مرتبط با مهر و آیین
میتراییسم شده و به عنوان نماد میترا، خورشید،آتش،ابدیت و به عنوان نگهبان
در این آیین شناخته شده است.در درجهی نخست به مثابه نماد میترا در نظر
گرفته شده است.قائم مقامی متذکر میشود که: «در اجتماعات آریایی،شیر مظهر
ایزد مهر بوده و چون مهر خود سمبول آریاییان کهن بوده است ملل آن روزی
جهان هم شیر را شاخص و نشان آریاییها میدانستهاند که بعدها علامت
پادشاهان ایران شد.»7این اعتقاد از تصویر نبرد شیر با گاو در تخت جمشید قوت
گرفته است.«در اینجا محتملا شیر،مظهر مهر و روشنایی و گاو مظهر ماه است،و
دریدهشدن گاو به دست شیر در تخت جمشید برابر دریدهشدن گاو به دست مهر در
دین مهرپرستی است.»8 جهانگیر قائم مقامی با مقایسهی این دو صحنه با
یکدیگر معتقد است که آنها از یک منبع و داستان سرچشمه و الهام
گرفتهاند،که به عللی تصویر شیر به جای صورت مهر گزاده شده است.»9بنا بر
این در حجاری تخت جمشید که شیر،گاو را میکشد در واقع به منزلهی
فائقآمدن خورشید یا مهر است.او را میکشد تا گیاهان به وجود بیایند.پس در
اینجا شیر، هم به عنوان نماد مهر ظاهر میشود و هم نمادی از خورشید، یا
حقی در جایی این طور خاطر نشان ساخته است: «شیر که مظهر قدرت و توان و
نیرو است با اسب،هر دو مظهر و نماینده خورشید بودن» بنا بر این شیر به
عنوان نماد خورشید نیز مطرح میگردد(خودی، 1385: 98 -97)
علاوه بر این به صورت نشانهی آتش نیز پنداشته شده است. البته دربارهی
آتش و نقش آن در آیین میتراییسم آگاهیهای اندکی داریم.و رمازرن این مسأله
را اینگونه تفسیر میکند:«غرض از آتش در دین میترا کنایهزدن به آتش سوزی
جهان در روز آخرت است که در آن چشمهای آتشین جهان را به سوختن خواهد
کشانید و نادرستان در آن آتش از میان خواهند رفت.» ولی خیلی سادهتر
میتوان گفت که شیر نماد آتش است و آتش نیز نماد خورشید و این مسأله که
خورشید پاککنندهی همه چیز است.همان است که آتش همه را در پایان جهان،پاک
میکند و ناپاکان در آتش میسوزند اما نیکان و پارسایانی برجا
میمانند.همچنین مارتین ورمازرن دربارهی شیر با معنای نمادین آتش که از
آیین مهرپرستی شکل گرفته،این توجیه را میآورد که: «دو عنصر آب و آتش با
یکدیگر مبارزهای مستمر و آشتیناپذیر دارند. به این دلیل سالکانی که در
مراحل طی طریق به مقام شیری رسیدهاند (شیر: سمبل آتش)، برای شست و شوی
بدن خود از آب استفاده نمیکنند و به جای آن عسل به کار میبرند.» در آیین
مهر، از ورود به جرگه مهردینان تا مراسم تشرف و اهلیت، هفت مرحله است.در
این هفت مرحله،به ترتیب نامهای کلاغ xaroC ، پوشیده suihpyrC ،سرباز،شیر
oeL پارسی sesreP ،پیک خورشید sumordoileH و پدر retaP بر سالک و رهرو
نهاده میشد.منصب شیر،به عنوان چهارمین مقام یا مرحله بوده است.«یکی از
وظایف شیر مردان در مهرابه، تیمار و مواظبت از آتشدانها بوده تا آتش مقدس
پیوسته خوراک داشته و خوب بسوزد.» در آثار هنری مهری باقی مانده نقش شیر
فراوان است که گاه در حال خدمتگزاری هستند و گاه در حال اهدای هدایا به
حضور میترا و در هر حال به میترا بسیار نزدیکند.به قول تناولی، شیر«نگهبان
میترا در مذهب میترایی است و مقام والایی دارد.» از آنجا میتوان به این
نتیجه رسید که نماد شیر و خورشید که در طی سالها به طرق مختلف باقیمانده
ترکیبی از نماد مهر یا میترا( خورشید)و نگهبان آن( شیر)بوده است؛این باور
در مورد شیر همچنان حفظ شده،به طوری که از تجسم آن به عنوان محافظ
دروازهها و همچنین سرحفاظ دور کاخها و عمارات و نوک کشتیها و سادهتر
از همه درکلون خانهها نقش بسته است.جالب اینجاست که در اکثر موارد تنها
از شیر،که نشانهای بارزتر از شجاعت،درندگی و دلاوری بوده،به عنوان شیر
محافظ استفاده شده است(خودی، 1385: 99) در نقوشی که شیر جنبهی تهاجمی
داشته و جانورانی دیگر را میبلعد، نمایانگر سلطه و قدرت مرگ است بر
موجودات زنده و مفهوم نمادین مرگ را بیان میکند و فایقآمدن بر شیر یعنی
زندگی مجدد؛از طرف دیگر، میتوان آن را ارتباط داد با زروان،از آن جهت
که«شیر قدرت فایقهای در امر کشتن دارد و سر زوران خدای زمان را نیز به
صورت شیر میکشیدند،که نمادی از قدرت مرگآور زمان بود.» و در همین رابطه
شاید بتوان شیر را در ارتباط با خدای زمان(زروان)نماد جاودانگی و زمان
بیپایان دانست. دربارهی نماد دلاوری و شهامت در همین حد میتوان بسنده
کرد که«شیرهای سنگی را روی قبر جوانان که با شهامت و شجاعت کشته میشدند
کار میگذاشتند.» و اما گذاشتن شیرهای سنگی روی قبرها با توجه به قیودات
مذهبی اسلام در منع استفاده از مجسمه،این گمان را برمیانگیزاند که این سنت
مربوط به گذشتههای بسیار دور بوده و به عنوان نگهبان و محافظ همانطور
که در آیین میتراییسم اشاره شد-گماشتهشده باشد.چناچه در کاوشهای
باستانشناسی همدان شیر سنگی به دست آمده که«به نظر میرسد برای حفاظت
معبد آناهیته[اناهیتا](الهه آب و باروری)کار گذاشته شده باشد. نکتهی
بعدی،ارتباط نماد شیر با علائم نجومی است و این امر از آنجا ناشی میشود که
تصویر شیر گاهی به صورت علامت نجومی و با علائم خاص این علم تصویر شده
نشان دهندهی ارتباط تصویر آن با برج اسد (ماه مرداد)بوده است و این ارتباط
به ویژه در نقشمایهی شیر و خورشید در کنار یکدیگری،نمود یافته است.در این
باره«حدس زدهاند که شاید یک پادشاه طالعش برج اسد بوده،و او صورت طالع
خود را بر سکهها نگاشته است.اما حقیقت این است که میان برج اسد و آفتاب
رابطهای علمی و نجومی برقرار است.بدین ترتیب که در عرف منجمان برج
اسد،خانه خورشید است.زیرا هر کدام از بروج دوازدهگانه یک یا دو خانه
مخصوص داشته است.» از این رو گذشته از نقش شیر و خورشید که از نظر نجومی
با یکدیگر مرتبط اند، نقش شیر را نیز به تنهایی میتوان نمایانگر برج اسد
دانست
نقوش و عناصر نمادین در نقش برجسته های ساسانی
نقش برجسته های ساسانی اکثرا نمادین هستند و بیشتر آنها را همواره می توان با تابلوی اعلانات یکی دانست. آنها پیام نسبتا ساده ای را در مقیاسی بزرگ در مکان عمومی مناسبی، با هدف تاثیرگذاری بر رهگذران نمایش می دهند(کرتیس، 1389: 59) نقشهای تاج بخشی از سوی ایزد در نقش رستم، پیروزی اردشیر بر اشکانیان را از نظر مظهری به وجه بهتری تصویر نموده است. شاه اشکانی در زیر اسب اردشیر، و اهریمن که مظهر تاریکی و شر است در زیر سم اسب اهورامزدا افتاده اند. این نقش نموداری از روحیات ضدپارتی شاهان ساسانی و پیروزی و شکوه آیینی زرتشتی است. این هر دو اندیشه در مأخذ کتبی به روشنی تعقیب شده اند، ولی هیچ یک از دو اندیشه ی یاد شده به هنگام پادشاهی اردشیر پدید آمده می توان تا حدی به جریان پیشرفت این اندیشه ها پی برد(لوکونین، 1384: 74) در نقش برجسته ی اردشیر در فیروزآباد اهورا مزدا، تاج نواردار، نماد پادشاهی را به اردشیر می دهد. پیام این نقش برجسته سیاسی است؛ اردشیر با به تصویر کشیدن تاج گیری و حق فرمانروایی یا فره شاهی از پروردگار، که تقریبا تجلی اسرارآمیزی است که بدون آن فرمانروایی در ایران ناممکن بود، به دستیابی خود به قدرت مشروعیت بخشیده است(کرتیس، 1389: 54 و 55) مانند بناهای یادمانی دوره ی ساسانی که با ساخت کاخها و بناهای مذهبی به نیازهای کاربردی و نمادین طبقه ممتاز پاسخ داد، کاربرد و شکل هنر این دوره نیز گویای پیام حامیان آن است. در صحنه تاج گیری اردشیر اول، سوار بر اسب، از دست اهورامزدا یا هرمزد در نقش رستم، اردشیر با بیان موجز و بسیار پویای پیروزی مادی و معنوی خود، گذشته، حال و آینده و حکومت و مذهب ملی را در یک لحظه به یکدیگر پیوند زده است. در ترکیبی متقارن که به نحو قدرتمندی توازن دارد پادشاه در لحظه موفقیت های خود در برابر ایزد خویش قرار گرفته که در آن دستاوردهای پادشاه در میدان نبرد با پیروزیهای ایزدی در جبهه روحانی برابر نهاده شده است. غلبه اردشیر بر آخرین پادشاه اشکانی که کنار اسبش به خاک افتاده است، با پیروزی نهایی یزدان آفریننده بر اهریمن به طور همتراز منعکس شده است. یزدان امتیاز پادشاهی را با نیم تاج، یا فر، پادشاهی به او می دهد. برابری پادشاه و یزدان، یعنی واقعیت و کمال مطلوب، در اینجا به شکل ترجیع بندی تصویری نشان داده شده است که به واقعیتی تاریخی بعدی کیهانی می بخشد. این برابری همچنین یادآور مفهومی زرتشتی است که از نمونه نخستین روحانی، آفرینش مادی پدید می آید. آنچه این صحنه را برای بیننده جذاب می سازد مفهوم دوگانه، یا شاید، چندبعدی آن است. صحنه در فضایی واقعی، و در موقع لزوم در نقطه ای خیالی، طراحی شده است که در آنجا و در آن هنگام پادشاه به سبب پیروزی تاریخی که بازتاب نبرد کیهانی یزدان است، پاداشی نمادین می گیرد. مرکز اصلی توجه در این نقش بر عمل تاج گیری است همراه با حالات محترمانه، موقر و تأثیرگذار حاضران در صحنه که به آن معنای دقیقی از اعمال نیکی که به انجام رسیده و پاداش یافته اند می بخشد. ادغام تدریجی نقش اردشیر در مقام فرمانروایی تاریخی با عملکرد کلی او در قالب پهلوانی فرهنگی و قهرمانی الهی، اهمیت ویژه دارد. مفاهیم کلی و لایه های چندگانه ی معنایی این ترکیب در همه ی نقوش برجسته ی بعدی دوران ساسانی، که ظاهرا مدارک مستند تاریخی را به تصویر کشیده اند، تا حد بسیار زیادی تایید شده است. ترکیب مشابه دیگر رویدادهای واقعی یا تاریخی و مفاهیم آرمانی یا کلی در هنرهای تزئینی دوره ی ساسانی درخور توجه است. در دوران فرمانروایی شاپور دوم هنر ساسانی در هنرهای تزئینی، به ویژه در نقره های زینتی عالی تجلی بی نظیری یافت. طبق بررسیهای پرودنس هارپر (1978) بشقابهای نقره ساسانی مزین به نقوش باشکوه و خیره کننده هنر درباری، عمدتا در کارگاههای سلطنتی زمان شاپور دوم تولید شده اند که در آن زمان نقش بسته است. دوران فرمانروایی شاپور عصر بیداری مذهبی نیز هست. شاپور هنگامی که در قرن چهارم در خطر حمله ی امپراتوری برتر روم شرقی قرار گرفت، ترفندهای حکومتی و نظامی تازه ای را در پیش گرفت و در مقابله با جهان تازه مسیحی شده ی روم، اصول مذهب زرتشتی را با قدرت در ایران اعمال کرد. موضوع هنر این دوره بیشتر درباری و تشریفاتی است. طبقه ممتاز حاکم در حال اجرای اعمال نمادین و رسمی از جمله شاه در شکار، بزم، یا تاج گذاری نشان داده شده اند. پادشاه با تاج و جامه ی مخصوص موضوع اصلی این صحنه هاست. با این حال هویت منحصر به فرد او و رویداد ویژه ی ثبت شده از نقش کلی وی در مقام پهلوان فرهنگی و مظهر زرتشتی همواره پایین تر است. چشمگیرترین نمود مفهوم فرمانروای آرمانی در دوره ساسانی در اواخر این دوره هنگامی که خسرو اول در مقام پادشاه، حق قانونی بیشتری یافت، تدوین شد. دارنده تاج مخصوصی را که روی مرصع کاری سنگ بلور معروف به «پیاله سلیمان» در کتابخانه ملی پاریس حکاکی شده است خسرو اول می دانند. با این حال حالت جدی و تمام رخ پادشاه به تخت نشسته کیفیتی دور از ذهن و مافوق انسانی به تصویر داده است. حفظ پیاله در مجموعه ای اروپایی به مثابه گنجینه ای پر ارزش و ساخت نمونه های مشابه آن در فراسوی ایران، جذابیت جهانی این مفهوم ناب پادشاهی را تایید می کند. تکه ای از پارچه ای قبطی از آنتینو در مصر که در اختیار هر دو موزه ی لوور و موزه ی منسوجات لیون است، یادآور صحنه تاج گیری مشابهی است از دوره ساسانی روی پارچه ای متعلق به 619 -629 میلادی، دوره ی تصرف مصر توسط ایران در زمان ساسانی. پادشاهی فره مند در هنر ساسانی در نقوش برجسته عظیم خسرو دوم در غار صخره ای طاق بستان در نزدیکی کرمانشاه، متعلق به اوایل قرن هفتم، به بهترین نحو تجلی یافت. نمایش نمادهای سلطنت که در سراسر مجموعه تزئینی سرداب بزرگ این محوطه منعکس است، چنان ستایش شگفت آوری از پادشاهی است که مجددا موجب انتخاب این غار در اوایل قرن نوزدهم برای ایجاد نقش برجسته شاهی گردید. از بین دو سرداب کنده کاری شده در کوه پارو، ورودی سرداب بزرگ تر بر برون زد صخره ای مشرف به پارک و شکارگاه ساسانی کنده شده و نمایی با طاق ضربی مزین به طومارهایی از گل و گیاه مسبک است که بالای آنها نقش دو فرشته بالدار قرار دارد. این فرشته ها نیز مانند نشانهای بالدار پیروزی در طاق نصرت رومی، نماد پادشاهی و سخاوت در دست، از فضای مثلثی بین دو طرف طاق به طرف هم نزدیک شده اند. در صحنه تاج گیری روی دیوار پشتی سرداب، دو ایزد در دو سوی پادشاه با ابهت و با حالت تمام رخ، همان نیم تاج فرمانروایی آسمانی را که در دستان فرشته هاست و دور قاب سرداب بزرگ به هم متصل شده اند، به سوی او دراز کرده اند. حال آن که در صحنه تاج گیری اردشیر از اوایل دوره ساسانی پادشاه به سبب اعمال نیکش نیم تاج نمادین را مطالبه می کند؛ اما در تاج گیری خسرو، لطف الهی پیامد پادشاهی و جزئی از مقام سلطنت است. بلافاصله در زیر صحنه تاج گیری اردشیر، نقش پادشاه سوار بر اسب شبیه به دلاوری مسلح تصویر شده است. گرچه هویت پادشاه در پشت زنجیر متصل کننده ی کلاهخود و زره پنهان است، شخصیت کلی وی در همه ی جزئیات شکل، حالت و جامه اش پیداست که او را در نقش جنگجویی قهرمان که در منابع زرتشتی پادشاه آرمانی است، می نمایاند(کرتیس، 1389: 107 – 104) منظره پیکاری که بر صخره های فیروز آباد نقش گردید جنبه ی مظهری و سمبولیک دارد و در آن نقش ها پیکار سپاهیان به صورت نبرد فرمانروایان عرضه شده است(لوکونین، 1384: 92) نقش ویژه ی تاج گذاری شاپور یکم در بیشاپور درست همانند نقش ویژه ی تاج گذاری اردشیر یکم بر صخره های نقش رستم است از دشمن شاپور در زیر سم اسب او تصویر شده، از ان گردیانوس امپراتور روم است. مفهوم این نقش مانند مظاهر منظره تاج گذاری نقش رستم بسیار واضح و روشن است. پیروزی شاپور بر گردیانوس همپایه ی پیروزی خدای روشنایی بر تاریکی است(لوکونین، 1384: 84) در نقش برجسته ی عظیم نقش رستم در پایین آرامگاه داریوش، شاه سوار بر اسب است. والرین در برابرش زانو زده و طلب بخشش می کند. در پشت، شخصیتی رومی ایستاده که شاه دست او را گرفته است. ظاهرا شاه تاج امپراتوری روم را به شخصی که مورد پسند و منتخب اوست می بخشد. آنچه این نقش برجسته مظهر آن است روشن و آشکار می باشد. شاه شاهان، شاهنشاهی های جهان را، آن گونه که دلخواه او است، به این و آن می بخشد(هرتسفلد، 1381: 320) نقش برجسته ی اردشیر دوم، در طاق بستان نمایانگر به سلطنت منصوب شدن شاه توسط ایزد هرمزد (طرف راست) و ایزد میترا (سمت چپ) است. شاه و هرمزد بر روی جسد یکی از رومیان ایستاده اند و میترا، مانند بودا، بر روی گل نیلوفر، ایزد میترا را به خط زرتشت پنداشته اند. این ایزدی که از او نور خورشید ساطع است، نخستین بار در 30 ق. م، در بنای یادبود آنتیوخوس کماجنه یی ظاهر شد که اسم او را نیز در کتیبه ی آنجا آورده اند(هرتسفلد، 1381: 333)
نمادهای انسانی و سماوی در دوران ساسانی
در هنر ساسانی، همواره حضوری از نیروی مافوق
طبیعی در قالب نماد رخ می نماید و پیوسته جهان خاکی آدمیان را با الهیات
پیوند داده است. در این دوره پشت هر نقشی الگویی کهن وجود دارد که به صورت
نمادین خود را ظاهر می سازد. تجسم اهورامزدا غالبا به صورت انسان بال داری
در آثار هخامنشی و ساسانی به چشم می خورد.
در تمدن بینالنهرین، آشور( آسور) خدای بزرگ و محافظ کشور آشور است. قرص
بالدار او را احاطه کرده است و کمانی بر ضد دشمنان دارد. وی حامی جنگ و
سپاه کشور خود است (جیمز هال، : 327) دیسک بالداردر فرهنگ ایران نماد
اهورامزدا یا اورمزد در معنی نور است(کوپر، 1380: 52) ایرانیان پیرو دین
زرتشت برای نیروی مینوی هیچ نشانی را بهتر از نماد فروهر نیافتند( شایسته
فر، 1387: 112).
فروهر، که در اوستا فَرَوشی و در فرس هخامنشی فرور یا فرود گفته شده، یکی
از نیروهای نهانی و معنوی است که در تمام مخلوقات و موجودات دنیایی بیکران
وجود دارد؛ روح هستی است که در نهاد انسان و روییدنی ها و تمام ذات جهان
موجود است. این عالم هستی، این محیط زیست، پر از فروهران نیکو است و این
فروهرانند که گیتی را آباد ساخته و نگهبانی می کنند(جهانگیری نجمی، 1363:
24) کلمه فروهر از دو بخش «فره» فره ایزدی یا نیروی خدادادی و «وهر» یعنی
پیش برنده و تعالی بخش است و مجموعا به مفهوم نیروی خدادادی پیش برنده
انسان می باشد(سروش پور، 1384: 93) فروهر در دین زرتشتی، نیرویی است که
اهورامزدا برای نگاهداری آفریدگان نیک ایزدی از آسمان فرو فرستاده است و آن
نیرویی است که سراسر آفرینش از پرتو آن است(ریاضی، 1375: 149). در طاق
یستان اهورا مزدا با عنصر ستاره، نقش اندازی شده است. بی گمان، ستاره نمادی
است که در آبان یشت روی نوارهای تاج آناهیتا آمده است و در اینجا در شنل
او ظاهر می شود(احمدی دزفولی, 1386: 140) اندیشه ی پدید آوردن نقشهای
اهورامزدا از راه همان تصویرهای مظهری (سمبولیک) صورت پذیرفت. سکه ها کلیه
مراحل پیدایش نقشها را در نطر مجسم می سازند. مدتهاست که این نکته روشن شده
که بخشهای افسر شاهی شاهنشاهان ساسانی دارای نشانه های مظهری معینی بوده
که با آیین زرتشت پیوند داشته است. افسر شاهی اردشیر نشانه ای است از
اهورامزدا. این نقشها در روزگار شاهنشاهی هخامنشیان پدید آمد و برای نخستین
بار نقش ایزد بزرگ زرتشتیان تصویر گشت
نام آناهیتا بلافاصله پس از اهورامزدا و پیش
از مهر ذکر شده است. آناهیتا همان مادر خدای کهن است که تصویر او در پاره
ای از اشیاء دیده می شود و مؤید این نظر کناره های برخی از بشقاب های خاص
تشریفات دینی است که با شکل ماهی و درخت انار دو مظهر این خدای آب و
فراوانی تزئین گردیده است(گریشمن، 1371: 48) آناهیتا سرور همه ی آب هاست و
از آنجایی که نیرومند و زیبا است، الهه عشق و باروری و مادر خدا نیز به
شمار می آید. تصویر این ایزد بانو در زمان ساسانیان در نقش برجسته ها و بر
پشت سکه ها که تاجی کنگره دار دارد دیده می شود و در واقع ویژگی مادر خدای
ایرانی آناهیتا داشتن تاج و برسم است. کتیبه های عهد ساسانی نشان دهنده
مقام ارجمند آناهیتا در این دوره است(کریمی، 1381: 114) آناهیتا بارور
کننده زهدان ها، دشمن پیروزمند دیوان، جادوان و پری هاست. شهریاری می بخشد،
یاور انسان ها است، بخشنده فره است. او حامی مؤمنان و دشمن دیو پرستان
است(بهار، 1375: 395) نیلوفر و انار از مظاهر او هستند(سوداور،1384: 78)
آناهیتا، رودی مینوی است و هم ایزد بانوی نگهبان آب ها است که به صورت
دوشیزه ای زیبا و نیرومند آشکار می شود(رستگار فسایی، 1383: 170) در نقش
برجسته نقش رستم نزدیک تخت جمشید، نرسی شاه ساسانی حلقه سلطنت و فر را از
آناهیتا دریافت می کند. دو نقش از ناهید در طاق بستان دیده می شود که یکی
روی سرستون و دیگری درون طاق می باشد؛ پیکره درون طاق چهار متر ارتفاع
دارد. ناهید در این تصویر تاجی مروارید نشان بر سر دارد با تن پوشی بلند و
آویزان تا روی پا و جامه ی سنگینی روی دوشش افتاده که لبه ی آن با رشته
های مروارید زیور یافته و یادآور وصف ناهید در آبان یشت اوستاست که جامه ای
از پوست ببر (بیدستر) بر تن دارد. در دست او کوزه ای است که، از آن آب می
ریزد که وابستگی او را به آب ها نشان می دهد. نمونه هایی ازتصاویر این الهه
آب روی ظروف سیمین ساسانی نیز نقش شده که الهه آب را به همراه خدای خورشید
و ماه نشان می دهد و به وسیله عقاب نگه داشته شده است(دادور و منصوری،
1385: 132 – 131) تصویر دیگر آناهیتا در این دوره، صحنه ای گیرا روی یک
کوزه ی سیمین، بانویی را با هاله ای دور سرش نشان می دهد که در یک دست
کبوتری و در دست دیگر خوشه ی انگور دارد و زیر پای او دو طاووس است که هر
سه از نمادهای مهری هستند. این کار مربوط به زمان اشکانیان یا شاید
ساسانیان از روی کارهای اشکانیان است(دادور، 1385: 130)
آب نماد تطهیر و نوزایی و نیز نماد باستانی برای زهدان و باروری است(هال،
1383: 195) ایرانیان باستان، عناصر مفید و سودمند را که به نحوی در زندگی
موثر بودند، مقدس داشته و ایزدانی را نگاهبان آنان می دانستند؛ آب نیز به
عنوان یکی از چهار عنصر سازنده، مولد و حیات بخش جهان از دیر باز نزد
ایرانیان مقدس و ایزدی به شمار رفته است. در سراسر کتاغب اوستا نیز با
تقدیس از آن سخن رفته است(عفیفی، 1374: 401) آب از عناصری است که، نزد
ایرانیان مقدس و ایزدی شمرده می شده است؛ از این رو بارها در اوستا به
اهمیت تقدس آن اشاره شده است. در «آبان یشت» و «تیریشت» درباره ی آب سخن
رفته و «آناهیتا» (به معنی پاک و بی آلایش) یا ناهید، هم چون ایزدبانوی
بزرگ آب و باروری، ستایش شده است(دادور و منصوری، 1385: 115)
آتش، مظهر نور و گرما و نماد زمینی خورشید است. آتش به دلیل پاکی و پاک
کنندگی، درخشندگی، نظافت و نیرومندی و فسادناپذیری در نظر زرتشتیان، کامل
تریین نشان خداوندی است. در زمینه سمبل و نماد آتش چیزی که باید در نظر
گرفته شود تجسم یافتن آتش در کنار الهه ها و شاه است که نمونه ی آن را در
سکه ی بهرام دوم دیده می شود؛ این تصویر شاه را رو در روی الهه آناهیتا با
یک کلاه به شکل عقاب یا باز نشان می دهد، که صحنه ای از شاهی یافتن را به
نمایش می گذارد. در خصوص نقش آتش نمونه دیگر مربوط به ایزد مهر است که
هنگام زایش از سنگ مشعلی در دست چپ دارد که نشانه روشنایی است(دادور و
منصوری، 1385: 120) بزرگداشت و نیایش آتش، در زمان های بسیار باستان، میان
آریایی ها وجود داشت. آریایی ها عقیده داشتند که آتش اساس و جوهر زندگی و
هستی بوده و می پنداشته اند که میان آتش و نبات رابطه ای وجود داشته است.
همچنین می انگاشتند که میان آتش و روح نیاکان ارتباط نزدیکی موجود
است(عفیفی،1374: 406) در پرستشگاه پارسی آتش به مفهوم مرکز مقدس، جایگاه
الوهیت و نور الهی در جان انسان است؛ نیروی شمسی است، آتر ( (Atar نماد آتش
الهی در آسمان و چوب است. تداعی کننده نظم و قانون نیز هست. در آیین زرتشت
«همه چیز از آب بود جز تخمه ی مردمان و گوسپندان، زیرا آنان را تخمه، آتش –
تخمه است»(بندهشن، درباره آفرینش مادی، بند 17- م)(کوپر، 1380: 5)
میترا کهن ترین واسرارآمیزترین خدای آریایی است. معنای لفظی میترا که با
ارتباط و اتصال و دوستی مرتبط است، از نقش اساسی او در وجود جوامع کوچک
روستایی و در نتیجه، جامعه بزرگ جهانی حکایت دارد. او را خدای خورشید نیز
دانسته اند. در فارسی متأخر «مهر» متحول شده ی لفظ میترا است. مهر در
اوستا، در کتیبه های پادشاهان هخامنشی “میثرا” و در سانسکریت میترا آمده
است. این لفظ در پهلوی تبدیل به “میتر” شده و ما امروز آن را مهر می گوییم و
معنای مختلفی از آن دریافت می کنیم و پیمان ومحبت و خورشید از جمله آن
معانی است. نقش میترا در حجاری های طاق بستان، نزدیک کرمانشاه هنوز
پابرجاست(دادور و منصوری، 1385: 139 – 138) مهر کسی است که از «نظم» یا
«راستی» محافظت می کند(هیتلتر، 1382: 120) یکی از مهمترین وظایف میترا،
حفاظت از اقبال شاهانه یا خورنه یا فره است(دادور و مبینی، 1388: 34) در
ایران همچون بینالنهرین، توجه به خورشید و خدایان خورشید مورد توجه بود.
در آیین مهر و بعدها در آیین زرتشت، مهر(میترا) خدای- خورشید و نماینده
خورشید بود(سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور، 1380: 13-12) مهره
(میثره) خدای مهمی در تاریخ بسیاری از کشورهای مختلف در ادوار گوناگون بوده
است؛ پرستش او در غرب تا شمال انگلستان و در شرق تا هند گسترش داشته است.
مهر که نخست هزاران سال پیش پرستیده می شده هنوز مورد احترام زرتشتیان
است(هیتلتر، 1382: 119) دقیقا نمی دانیم که کی و چگونه آیین مهری به روم
رفت، اما در زمان کمودوس (192 – 180م)، مهرپرستی یکی از بزرگ ترین آیین های
این سرزمین بود و این موقعیت دیرزمانی دوام یافت. البته مهرپرستی رومی
شباهت ها و تفاوت های در خورتوجهی با مهرپرستی ایرانی دارد(هیتلتر، 1382:
123) به عقیده شارل یونس: مهر یا میترا از خدایان مشترک هند وایران، خدای
روشنایی، حافظ نظم جهان، مدافع حق و حقیقت و تضمین کننده معاهدات و
سوگندهاست. مهر نگهبان جهان و در مبارزه بشر با بی نظمی، ستمگری، بد طینتی و
دروغ، یار و یاور است. از این رو، جنگ جویی فاتح و در عین حال قاضی و
راهنمای پس از مرگ است. (دادور و منصوری، 1385: 48) آیین مهر ایرانی از
بابل (در بابل با شمس، خدای آفتاب خودشان یکی دانسته اند) به آسیای صغیر و
از آن جا به یونان راه یافت و با پروردگار محلی، خورشید (رب النوع یونانی)
ساخته و مورد توجه و محبت عموم قرار گرفت (همان، 1385: 49) در ایران،
تصویرپردازی اساطیری تنها به این منظور به کار گرفته شده است که شخصیت خدای
«عهد و پیمان» را نمایان سازد و همین گونه تصویرپردازی را در هند نیز می
یابیم(هیتلتر، 1382: 120) آثار دیگر مربوط به مهر، نقاشی دیواری در دورا –
اوروپوس است که صحنه میترا را در حال شکار نشان داده و مربوط به هنر پارتی
است(پرادا، 1357، 272) در مهرابه های بیشاپور نیز تصویری از میترا روی
سرامیک به دست آمده است(دادور و منصوری، 1385: 141) چرخ ، خود نمادی ازمهر
است. پرتوهای خورشید به پره های چرخی شبیه هستند که محورش هم چون مرکزی بی
حرکت نمایان گر مبدأ هستی است و دورش که با پره به محور متصل می شود، به
مثابه تجلی آن مبدأ است. حتی امروز از کلمه ی چرخ برای آسمان و از ترکیب
(چرخ و فلک) به همین مفهوم استفاده می شود. در آیین میترائیسم، حلقه، خود
نمادی از چرخ است. حلقه و اصولا دایره شکل مقدسی بوده و کانون آن مرکز وحدت
و مساوات و مبدأیی است که همه چیز از آن نشأت می گیرد(دادور و منصوری،
1385: 124) در نقش برجسته ای در طاق بستان نقش اردشیر دوم را می بینیم که
تاج را از دست اورمزد (سمت راست) دریافت می کند. مهر در طرف چپ قراردارد؛
که دارای اشعه خورشید است بر سر و برسم در دست اوست و بر روی نیلوفر که
نماد مقدسی است، ایستاده است. مهر در لباس موبدی دیده می شود، اما اردشیر
دوم و اورمزد همانند قهرمانان فاتحی هستند که بر روی بدن دشمن مغلوب
ایستاده اند. (دکتر شاپورر شهبازی نفر سمت راست را شاپور دوم و نفر وسطی را
اردشیر دوم می داند(هیتلتر، 1382: 152) ماه (مه، قمر) مانند خورشید در
اساطیر کهن ایران نقش مهمی دارد، زیرا در شب تار در برابر دیو ظلمت، ماه
یگانه مشعل ایزدی است که، پرده ی ظلمت را دریده و عفریت سیاهی را رسوا
ساخته است(دادور و منصوری، 1385: 55) یک نمونه نقش ماه روی مهر مسطح دوره ی
ساسانی (قصر ابونصر فارس) به دست آمده است(ریاضی، 1375: 205) نقش دیگری از
هلال ماه، همراه با علایم رمزآمیز بر روی سنگ لاجورد، در مجموعه ی وس –
هان دیده می شود. مفهوم این حروف رمز هنوز دانسته نشده است؛ اگرچه آن ها با
علایم خانه های کشاورزی و نیز با اشیایی شبیه عَلَم که به وسیله س پاره ای
از مردمان چادر نشین به کار می روند پیوستگی داشته است و ظهور آن ها در
مهرها نشان می دهد که این علایم یکی از وظایف اصلی و مهر سنگی، یعنی حفاظت
دارنده ی آن و آوردن خوشبختی برای وی به کار می رفته اند(پرادا، 1357، 322)
همچنین مرتبه پنجم کیش مهری «پارسی» است با نمادهای خوشه غله و داس، زیرا
دارنده چنین مرتبه ای را «نگاهبان میوه» می نامیدند(هیتلتر، 1382: 1136) که
مانند ماه و ستاره ای است که در تاج ساسانی دیده می شود. تصاویری نیز از
نقوش ماه و ستاره از دوره ساسانیان بر روی مهر و سکه به دست آمده است.
نمادهای هندسی دوران ساسانی
دایره از آن رو که فاقد آغاز و پایان و فراز
و فرود است، نوعی کمال اولیه و تمامیت و کلیت را القا می کند(کوپر، 1379:
140 و 141). کارکرد دایره در اسطوره ها، رویاها، ماندالاها، آیین های پرستش
خورشید و نیز نقشه های قدیم شهرها، بیانگر توجه به «تمامیت» به عنوان اصلی
ترین و حیاتی ترین جنبه ی زندگی انسان است(گوستاو یونگ، 1378: 379). کانون
دایره، مبدأ یی است که همه چیز از آن نشأت می گیرد و بدان می گراید و
بنابراین دایره و مرکز از جمله رمزهای اساسی محسوب می شوند. در غالب تمدن
ها، ابدیت به شکل دایره است. شکل مدور، نمودار یکی از مهم ترین جهات زندگی
یعنی وحدت، کلیت، شکفتگی کمال است. در مراسم تاج بخشی, حلقه ی قدرت، توسط
آناهیتا به پادشاه داده می شود(احمدی دزفولی، 1386: 244) دایره و مرکز از
جمله رمزهای اساسی محسوب میشوند. درخت زندگی و مار، در زمانی اساطیری و در
بهشت روی زمین که مستدیر توصیف شده، نشانهها و نگاهبانان مرکز بودند. در
غالب تمدنها، ابدیت به شکل دایره و چرخ و اروبوروس، ماری که دمش را گاز
گرفته تصویر میشود. شکل مدور نمودار یکی از مهمترین جهات زندگی یعنی وحدت
و کلیت و شکفتگی و کمال است. انسان غالبا در درون دایرهای که نشانگر
تناسبات پیکر است تصویر شده است. در بسیاری سنن، به این شکل بسته که انسان
را در برگرفته؛ محافظت میکند، کار ویژهای جادویی منسوب شده است.(مونیک
دوبوکور،1376، :77( در ایران اصطلاحی ظاهر میشود به نام فر که در هنر
ایران به صورت نمادهایی دایرهای شکل تجلی میکند. فر نیرویی است که از
جانب خدا به افرادی برگزیده اعطا و آنان را در هر موضع و مقامی به برتری و
سروری میرساند. حلقه و چرخ در هنر ساسانی ظاهر میشود که از تجلیات فر
است؛ برگرفته از صورت ظاهر خورشید و گردش آسمان و چرخ زمان؛ که متأثر از
تلقی دورانی از زمان و گردش آن در آیین زرتشتی است.(سعیده جعفری،1381، :
149-148) نمونههای بسیاری میتوان در آثار هنری ساسانی یافت که به دایره و
مفاهیم رمزی بودن آن اشاره میکند. نمونههایی از کلاهها و تاجهای شاهان
ساسانی که نماد دایره در آن به خوبی دیده میشود همچنین به دلیل جنبه تقدس
که دایره داشته است در کلاههای شاهان ساسانی به شکلهای مختلفی ظاهر شده
است. تقدیم کردن حلقه و افسر شاهی به پادشاه انتقال قدرت از یک منبع الهی
را نشان می دهد. شاهان ساسانی همگی معتقد به دین زرتشت و حامی دین
بودهاند؛ بنابرین جای تعجبی ندارد که رسما و عملا به شکلهای مختلفی
اعتقادات خود را به رخ میکشیدند.
صلیب نماد قدیمی خورشید است(هیتلتر، 1382: 131) و سواستیکا در ایران و هند و
نزد قوم آریایی مظهر و نشانه ی نمادین خورشید بوده است(دادور و منصوری،
1385: 274) ایرانیان معتقدند هر شاخه از علامت سواستیکا جایگاه یکی از
عناصر چهارگانه است. این نشانه به شاهین و فروهر هم بسیار نزدیک است و
احتمالا زمانی که از اهمیت مهر کاسته شد، این نشانه کم کم به شاهین مبدل
شده است. همان طور که در بعضی از مهرهای زمان ساسانی نقش شاهین را به صورت
یک علامت سواستیکا مشاهده می کنید، شاهین و فروهر همه ی جاذبه های معنوی و
روحانی این نشانه را گرفته و مظهر شکوه و فر مینوی شده اند(دادور و منصوری،
1385: 123) خورشید غالبا در مرکز کیهان تصویر شده است و نشانهی عقل عالم
به شمار رفته است آن چنان که قلب آدمی مقر بعضی قوای وی محسوب میشود.
خورشید به عنوان قلب جهان و چشم عالم، گاه در مرکز چرخ فلک البروج میدرخشد
و نیز یکی از صور درخت جهان است که در این نقش پرتوهایش درخت زندگی به
شمار میروند(مونیک دوبوکور، 1376: 86)
سمبل ها بر روی تاج های ساسانی
تصاویر مهرها، جام ها، نقش برجسته ها و سکه
های ساسانی نشان می دهد که شاهان ساسانی هر یک تاج مخصوص داشته اند تاج در
حقیقت سمبل پیوند فرمانروا با نیروهای آسمانی بوده، علائم وتزئینات آن نیز
این مطلب را تأیید می کند. چنان که بال های برافراشته بر فراز افسر
شهریاران نماد ورثرغن، اشعه و پرتوها نماد مهر، هلال ماه مظهر آناهیتا بوده
است. سنت ساختن تاج های اختصاصی شاهان بسیار مهم و استواربود؛ زیرا افسر
فرمانروایی نماد فر ایزدی به شمار می رفت و فقط در اثر رویدادهایی، مانند
فتوحات بسیار مهم یا شکست های ناگوار، پادشاه ممکن بود تاج جدیدی اختیار
کند. در میان شاهان ساسانی، اردشیر مؤسس سلسله و شاپور اول و شاپور دوم و
فیروز به دلایل مذکور، دارای تاج های متنوعی بودند. نکته جالب توجه دیگر در
مورد تاج های شاهان ساسانی، این است که تاج های آنها از قانون بازنمایی از
روبرو پیروی می کند، در حالی که تصاویر روی سکه ها از نیم رخ تصویر شده
اند(سرفراز و اورزمانی، 1383: 93) دیهیم، نیروی سلطنتی، اقتدار، دور تسلسل،
تداوم بی پایان را نشان می داد(کوپر، 1380: 163) علامات و نمادهای فر
متنوع و گوناگون بود(یارشاطر، 1380: 234) شاخ ها یعنی نیروی فوق طبیعی،
الوهیت، نیروی جان یا اصل حیاتی که از سر بر می خیزد، از این رو شاخ های
روی سر کلاه خود یا سرپوش نیرویی مضاعف می بخشند(کوپر، 1380: 218) در نقش
برجسته های ساسانی، دستار ساسانی (تاج) نماینده ی فر یعنی اقبال / تقدیر و
پیروزی بود(سودآور،1383: 36) و نخل، تاج، حلقه گل، بالها، نماد پیروزی می
باشند(کوپر، 1380: 77)
دو سکه ی یک درهمی نقره منحصربه فرد، که متعلق به دوران اردشیر یکم و اوایل
یا میانه های دهه چهارم سده سوم میلادی، یعنی روزگار جنگهای او در غرب
بوده، شاید اطلاعات بیشتری در اختیار ما بگذارد. در یکی از دو سکه نامبرده
بر کلاه اردشیر به جای نشانه معمولی آخر شاهنشاهی (که ستارگان دارای
شعاعهای بسیار است)، قطعه ای به شکل « گردباد » تصویر شده است. نظیر این
نشانه را بر کلاه شاپور، شاه میشان که نواده ی اردشیر بود و پیکره ی او بر
صخره ی نقش رجب نقر شده می توان دید. اگر این نشانه را نشانه ی شاهان میشان
بشماریم آنگاه می توان چنین انگاشت که به هنگام شاهی اردشیر یکم مصخر و به
دستگرد (دستکرت) شاهی بدل شده بود(لوکونین، 1384: 64) در سکه دوم که از
همان نوع سکه ی اول است، بر کلاه تصویر عقابی دیده می شوده نوارهایی به
گردنش بسته اند. این نمونه در هنر هلنیستی بسیار معمول بود. چنان که می
دانیم تصویر تصویر عقاب که نوارهایی از گردنش آویخته است از نشانه های
سلوکیه، انطاکیه و هترا و یک رشته شهرهای خودمختار بود. ممکن است این سکه
مدالی باشد که به پاس گشودن یکی از شهرهای نامبرده منتشر گردیده است(همان،
1384: 65) بر روی کلاه اردشیر نشانه گردباد دیده می شود که شبیه نشانه کلاه
شاهان میشان ( ایالتی واقع در جنوب غربی ایران و در نزدیکی حیره، بوده
است) می باشد (نشانه ی کلاه شاپور, شاه میشان در نقش برجسته ی شاپور یکم در
نقش رجب, درست بدینگونه است) با کمی توجه در می یابیم که شاید انتشار این
سکه ها, با تصرف و یا اندیشه ی تصرف سرزمین های غرب از سوی اردشیر، ارتباط
داشته است. شاید هم این سکه مدالی باشد که به پاس گشودن یکی از شهرهای
سلوکیه و یا هاترا، منتشر گردیده است(احمدی دزفولی, 1386: 34) نشانه هایی
که دارای اهمیت ویژه ی (مظهری) هستند، بر چهار گونه اند. مظهر فره ایزدی،
مظهر وجود جسمانی، نشانه ی هلال ماه که ستاره ای بر آن قرار گرفته، و سه
نقطه که یادآور مظهر بودایی «سه گوهر» است. اکنون مشکل بتوان گفت که نشانه
های نامبرده چه مظاهری بوده اند، برخی از آنها از جمله مظهر فره ایزدی، و
یا مظهر وجود جسمانی در روزگار هخامنشیان وجود داشتند و یا اینکه هلال و
ستاره از مظاهر پارتیان بوده است. گذشته از مفهوم های نشانه های نام برده
در روزگار پیش از ساسانیان و اینکه آنان مظاهر چه چیزهایی بوده اند، می
توان خاطرنشان ساخت که مظهر وجود جسمانی نشانه ویژه ی جانشین شاهنشاه به
شمار می رفت و هلال وستاره نشانه ویژه ی فرمانروای (شهردار) پارس بود. این
نتیجه از بررسی تصویرهای نقشهای برجسته بر صخره ها و حکاکی بر سنگهای نیمه
گرانبها و سکه ها به دست آمده است. عللی که موجب پیدایش این نشانه ها بر
سکه های گوناگون شده اند هنوز روشن نیست(لوکونین، 1384: 258)
روی سکه: 1. نشانه شاهی در میان سکه (نزدیک افسر شهریاری)، 2. نشانه شاهی
بر گوی افسر شهریاری، 3. نشانه شاهی بر شانه (یا شانه های) شاه، 4. نشانه
جانشین شاه بر شانه شاه، 5. هلال ماه و ستاره بر گوی افسر شهریاری، 6. سه
نقطه در میان سکه.
پشت سکه: 1. نشانه شاهی بر ستون آتشگاه، 2. نشانه شاهی در سمت چپ شعله های
آتش آتشگاه، 3. نشانه شاهی در سمت راست شعله های اتش آتشگاه، 4. نشانه
جانشین شاه در سمت راست شعله های آتش آتشگاه، 5. هلال ماه بر بالای سر شاه و
یا ایزد، 6. سه نقطه بر ستون آتشگاه، 7. نشانه جانشین شاه بر ستون آتشگاه،
8. سه نقطه در سمت راست و یا چپ شعله های آتش(لوکونین، 1384: 259).
آتشدان نیز احتمالا در سکه های ساسانی، نمادی از جایگاه دین است و دو نگهبان ساسانی از این ایدئولوژی پاسداری می کنند.
بر افسر شهریاری یکی از انواع سکه های اردشیر یکم – شاپور یکم و شاپور دوم
(مظهر اهورامزدا) و بر افسر شهریاری بهرام یکم با شعاعهایی بر گرد سرش
(میترا) و بر افسر شاهی نرسی، شاپور سوم و شاید هرمزاردشیر (آناهیتا) و بر
افسر شهریاری بهرام دوم و هرمز دوم و یکی از انواع سکه های شاپور یکم
(ورثرغن) دیده می شود(لوکونین، 1384: 252) بدین روال تصویرهای رویه و پشت
سکه های ساسانی به طور دقیق نمودار کلیه دگرگونیهای حاصله در ایدئولوژی و
تغییرهای پدید آمده در هنر ساسانی است(لوکونین، 1384: 253)
.:: یک نظر ::.
نمادهای فر در دوران ساسانی
ن : محسن ت : سه شنبه دوم اسفند 1390 ز : 21:34
فر، فره، خورنه و یا خوره، شکلدهندهی ساختمان فکری و فرهنگی و همچنین
عامل زیربنایی در قوام، انسجام و اقتدار فرد و جامعه در حیطهی تفکر،
فرهنگ،سیاست و حکمت ایران بوده است. این مفهوم در بیان عام به نیرویی
اطلاق میشود که از جانب خداوند به افراد برگزیده اعطا و آنان را در
هرموضع و مقام به برتری و سروری میرساند. مفهوم فره، همچنین نوعی از
تظاهرات فکری و گرایشهای دینی در اغلب جوامع بشری نیز بوده است. میتوان
آن را به نوعی در قالب «مانا» که اصطلاحی رایج و شناخته شده در ملاحظات
مردمشناسی است جای داد. به بیانی «مانا» را میتوان در حالت کلی پیشطرح
ظهور و رشد تفکر دینی در جوامع بشری انگاشت. اما آنچه ورای هویت مستقل این
نیرو در دیگر سرزمینها به «فر» در ایران ویژگی میبخشد جایگیری آن در
مجموعهای آیینی به عنوان بخشی از اعتقادات و باورهای یک کلیت منسجم
است.با این شناخت، «فره» به عنوان نیرویی اسطورهای – دینی وارد قابلیت
ادارک نیاز به کالبدهای ملموس پیدا میکند، قالبهایی چون: نور، آتش،
خورشید، چلیپا، حلقهی اقتدار سیمرغ، شاهین، مروارید، گل لوتوس و قوچ.
این نمادها که اکثرا در ارتباط با آسمان و گردش زمان و کیهان است به عالم
ماوراء و آنچه نشان آن است رجعت دارند. از جهتی دیگر با نظر به دیدگاههای
روانشناسی، این مفهوم، با تداوم تاریخی و استمرار حضور در حوزهی فکری
انسان ایرانی، به نوعی، جزئی از ناخودآگاه جمعی این قوم درآمده و به عنوان
بخشی از کهن الگو و یا خاطرهی ازلی آن تثبیت شده است. این نمادها طی
دورههای مختلف زمانی از لایههای زیرین ذهن تراوش کرده و در تداوم حیات
خود به تحولاتی در صورت، از شکل خالص و تجریدی خود خارج و به اشکال و صور
تجسمی و مادی بل گردیدهاند. به این ترتیب که دایره، تبدیل به چرخ و
حلقهی قدرت و یا چرخش دوار شاخ قوچ و همچنین گل لوتوس گردیده و یا حجم
یافته و در صورت مروارید مجسم میشود. همچنین است ترکیب دایره و مربع که
منطبق با یانترا یکی از صور ماندالاهاست که در قالب معماری چهارتاق آتشکده
ظاهر میشود.
چلیپا نیز به عنوان نماد و نشانی از خورشید و آتش از دیگر عناصر ناخودآگاه
ذهن است که در نمای مقطع آتشکدهها نقشه ساختاری این بناها را تشکیل
میدهد. نخستین تجلی «فر» به صورت نور، آتش و یا عناصر و منابع نوری است،
که این بناها بر اساس انتساب «فر» به اهورامزدا و انوار ساطع از او جلوه
کرده است. به این ترتیب «فر» با کیفیتی نوری ظاهر میشود که یکی از
صورتهای آن هالهی نور است. جلوه دیگر نور آتش است، که در هنر و تمدن عصر
ساسانی در اشکال آتشدان و آتشکده محل ظهور مییابد. خورشید نیز نوعی دیگر
از منابع نوری و نمادی دیگر از «فر» است. همچنین است چلیپا که مظهر دیگری
از تجلی «فر» در عصر ساسانی است. این نقش در مجموعه نمادهای نوری، صورتی
چندگانه دارد، از جهتی نماد آتش است و از جهتی دیگر نشان خورشید، و خود نیز
بنابر مشخصههای هویتیاش رمزی از حضور «فر» محسوب میشود. چلیپا همچنین
در نقش پایه آتشکدهای ساسانی بر آن فضایی منطبق است که دربرگیرندهی
اشعههای نور و روشنایی است.
گذشته از صورتهای نوری، از دیگر مظاهر تجلی «فر» حلقه و یا چرخ است، که
برگرفته از صورت ظاهر خورشید و گردش آسمان و چرخ زمان است. که این متأثر از
تلقی دورانی از زمان و گردش آن در آیین زرتشت است. با گذر از این دیدگاه
به «زروان» و آیین «زروانپرستی» میرسیم که از ایزدان پیش از زرتشت و
منتسب به فر بوده است «زروان» در بیان تصویری خویش کالبد چرخ یا دایره را
مییابد که در بخشی از نگارهی «فروهر» نیز ظاهر میشود.
دیگر نماد «فر» در پیوند با آسمان، نوعی از پرنده است پرنده بر حسب
خصوصیاتاش نشانی از نیل به تعالی محسوب میشود، و عمل آن در مقام واسط
میان دو عالم وجود موجود است. اوستا، ارغن را نه تنها با حفظ خصوصیات و
ویژگیهای معنوی دیگر پرندگان، بلکه با اعطای قدرت و خصیصههای شاخص دیگر،
نوعی از نمود تصویری محسوب میدارد. پیرو همین تعبیر سه پرنده در مجموعه
نمادهای منتسب به «فر» قرار میگیرند: سیمرغ، همای و شاهین، به ویژه سیمرغ
و شاهین در بسیاری از آثار و نمونههای تصویری عصر ساسانی حضور بارز
دارند.
از نمادهای دیگر«فر» میتوان به گل لوتوس و مروارید اشاره کرد. این دو نماد
در ارتباط مستقیم با افسانهی «سه فر زرتشت» قرار میگیرند. گل لوتوس در
ایران و در ادوار مختلف تاریخی مظهری از سلطنت و همچنین نماد خورشید به
شمار میرفته است. مروارید نیز نماد دیگر «فر» بوده و در تعدادی از آثار آن
عصر در مجموعهای سهگانه مجسم گردیده که خود حامل و حافظ کلیت آیین
مزدیسنا تا ظهور سوشیانتهاست.
دیگر نماد «فر» قوچ است، قوچ شاخدار با شاخهایی پیچیده، که در اوستا بارها
به آن به عنوان یکی از نشانههای پیروزی اشاره شده است. تقریبا میتوان
قرن چهارم میلادی را ظهور این موجود در عرصهی هنر ساسانی ارزیابی کرد.
از سوی دیگر میتوان به حضور «فر» در حکمت اشاره کرد. «فر» در حکمت کهن یا
حکمت خسروانی به والاترین درجات و جایگاهها در آیین مزدایی دست مییابد.
به این ترتیب، تجسم ذهنی این نیرو مواردی از قبیل: نفس، فرشتهی شخصی یا
«دئنا»، تقدیر، روح و آتش زندگیبخش، هالهی عظمت و اقتدار را درمیگیرد.
این نیرو عامل انسجام جهان و تجسم زمین آرمانی یا منظره زمینی عالم پس از
رستاخیز سوشیانتها در عالم مثال است. این مفهوم کهن پس از اسلام در تفکر
اشراق پذیرفته شد و مورد کندوکاو قرار گرفت. «فر» با حفظ هسته اولیهی
مفهومی خود وارد حیطهی عرفان شد و با عبور از این گذرگاه ذهنی و در انطباق
با بینش اصولی این آیین جدید، کالبد و هیئتی مورد قبول یافت. تشخص عنصر
نور در هویت کهن این نیرو بیشترین تأثیر ا در تفکر اشراقی سهروردی که بر
پایهی نور و انکشاف آن بنا شده گذارد. فر در این حوزه از حکمت، نوری از
انواع قدسی و ساطع از نور الانوار بوده که با فیضان خود تعیینکنندهی
صورتها و کیفیت وجودی و جوهری موجودات میشود. این نور در ذات خود نفس
انسان و همچنین نفخهی خداوندی را باعث میشود. از سوی دیگر«فر»نمادی از
نفس غیببین در اندیشهی سهروردی است. این نفس در صورت نمادین جام جم به
تجسم درمیآید. «فر» از سوی دیگر در این نظام فکری نور سکینه یا نور محمدی
است که تابش آن تمامی پیامبران را در بر میگیرد و عامل ممیزهی این
برگزیدگان عالم قدس است(جعفری، 1381: 149 – 148)
.:: نظر بدهید ::.
سمبل های ساسانی در ارتباط با اعتقادات
ن : محسن ت : یکشنبه سی ام بهمن 1390 ز : 12:57
ایران کشوری است که در آن قومیت ها، قرهنگ های بومی و محلی، زبان ها و لهجه
ها، دین و مذاهب متفاوت و … حضوری چشمگیر دارند. در جامعه ی کثرت گرای
ایران باستان، بی آنکه هیچ یک از اقوام و گرایش ها حضور «دیگران» را غیر
قابل تحمل بدانند، در کنار یکدیگر به طور مسالمت آمیز زیسته و این تفاوت را
نیز برای یک سرزمین پهناور، امری ذاتی می دانستند. پیش از آنکه در دوره
ساسانیان به بهانه حمایت از مذهب رسمی، تعصب و آزار مذهبی برای نخستین بار
در فلات ایران مشاهده شود، در دوره نزدیک به پانصد سال حکومت اشکانیان،
اقوام گوناگون مورد احترام بودند و باورمندان به مذاهب و آیین های مختلف می
توانستند بدون فشار و آزار، از آزادی زندگی برخوردار شوند(ویسی، 1388:
244و 243) و در دوره ساسانی به علت رابطه ی تنگاتنگ دین و دولت به خاطر
مشروعیت بخشیدن به شاهنشاهی، استفاده از عناصری که در ذهن مردم اثر کند و
مقبول افتد، نیاز بود؛ بنابراین استفاده از عناصر نمادین در فرهنگ و هنر
ساسانی هرچه بیشتر احساس می شد.
سنت نقشپردازی در ارتباط مستقیم با باورهای آیینی و مذهبی هنرمند بوده و به نوعی نهادینه کردن و به شکل کشیدن تصوراتی است که در ذهن وی ریشه دوانده و در اعماق روح و جان او جای گرفتهاند. انسان برای ملموسکردن باورهای خویش و گاه ابراز عقایدی که در دوران وی شکل گرفتهاند، سعی در بروز آنها به شکل تصاویری میکند، تا بتواند نمایشی از عمق و درون خود را ارائه دهد. از آنجا که برخی از ادیان عناصری را از یکدیگر وام گرفته و در بسیاری مسائل با یکدیگر مشترکاند، میتوان ریشهی بسیاری از نقوش را به زمانی بسیار دورتر از زمان تصویر شدنشان نسبت داد و تداوم این نقوش در طول تاریخ را نیز به دلیل باقیماندن اعتقادات گذشته در کنار باورهای جدیدتر دانست. با اینکه در برخی از برهههای زمانی از جمله دورهی ساسانی، مهرپرستی منع شده است، ولی برخی از مفاهیم و اعتقادات آن باقی ماندهاند. گاه نیز این باورهای مهری، در آیینها و ادیان دیگر حل شده و کماکان با تغییرات اندکی تا این روزگار ادامه یافتهاند. برای مثال در تعالیم پیروان آیین اهل حق،علی(ع) مظهر خداست. در اینجا، علی(ع) جایگزین مهر میگردد. ایرج بهرامی در این باره مینویسد:«همانگونه که پس از آمدن اسلام به ایران، اندک شماری از ایرانیان همچون زرتشتیان یا پیروان ادیان دیگر از قبیل یهودی و مسیحی باقی ماندهاند، این امکان وجود دارد که برخی دیگر تا اندازهای کیش بسیار کهن «مهرپرستی» را در شکلی که با شکل آغازینش تفاوت دارد نگه داشته باشند…میتوان گفت اهل حقهای امروزی همان مهریهای باستانی هستند، منتهی متأثر از شرایط زمانی و مکانی… هر دو آیین دو شاخه از یک درخت در ریشه مشترک میباشند» از این رو میتوان گفت، ریشهی نقوش نمادین گاه به گذشتههای بسیار دور و آیینهایی چون مهرپرستی و همچنین اعتقادات مزدیسنی و زرتشتی برمیگردد که تا دوران اسلام نیز ادامه یافته و به نوعی در آن حل شدهاند. گاهی همین باورها کاملا رنگ اسلامی به خود گرفته و در عین ریشهدار بودن در ادیان قدیم ایران، با اعتقادات اسلامی همگون شدند و گاه نیز در ارتباط با باورهایی هستند که در دوران اسلامی شکل گرفتهاند(خودی، 1385: 97 -96) فراموش نکنیم که هیچیک از نقوش اشیای دورانهای پیش از تاریخ، و بخشی عظیم از نقش و نگار آثار دورانهای تاریخی نخستین، جنبه تزیینی صرف و به اصطلاح «دکوراتیو» نداشته و جملگی برآمده از نیازها و باورها و آیینهای جامعهای بوده که آنها را تولید میکرده است. به عبارت دیگر، این اشیای منقوش دربردارنده اسطورهها و نمادهای ادوار تاریخی مشخص و متمایزی است که بازتاب اوضاع و احوال خاص و طرز زندگی یک جامعه انسانی است، یکسره متمایز از دیگر جوامع همزمان. در آن روزگاران هنوز خیال «هنر برای هنر» پرورده نشده بود و هنرمند در خدمت آرمانها و نیازهای جامعهای بود که با آن وابستگی تمام داشت(پرهام، 1387: 41)
بدون تردید دوره ساسانیان را میتوان یکی از درخشانترین دورههای فرهنگ و هنر ایران دانست که نه تنها معماری بینظیرش تجلیگاه اندیشه و ذوق و هنر، بلکه سایر مصنوعات آن نیز نشانهی بارزی از فرهنگ متعالی این عصر است که با آداب و رسوم و اعتقادات مردم رابطهای تنگاتنگ دارد. نقوش دورهی ساسانی را میتوان بر پهنهی حجاریهای طاق بستان و سنگ نگارههای فارس و هم چنین ظروف زرین و سیمین، گچبریها، مهرها، نقاشیهای دیواری و پارچهها مشاهده کرد. نقوش دورهی ساسانی طرحهای هندسی اشکال جانوران، پرندگان و گل و گیاهان بومی و موجودات پنداری و اسطورهای را شامل میشود که از مفاهیم بنیادی و شاید راز آمیزی است که توسط هنرمندان و صنعتگران به کار گرفته شده است. این طرحها نه تنها برداشتی صادقانه از طبیعت متنوع ایران بوده بلکه مذهب، ادبیات، آداب و رسوم و سنن مردم ایران نیز به آفرینش جنبههای رازآمیز آن کمک کرده است. تنوع طرحها و نقوش این دوره نه تنها سرزمین ایران آن روز را در گسترهی خود قرار داده بلکه شمال آفریقا، کشورهای خاورمیانه، آسیای مرکزی و بخشهایی از اروپای شرقی و جنوبی و نیز کشور دور دستی چون ژاپن از تأثیر آن بینصیب نبوده است. علاوه بر آن پس از سقوط این سلسله تا سدههای بعدی این نقوش فراموش نگردیده و در آثار دورههای بعد مورد استفاده قرار میگیرد(خالدیان، 1387: 20 – 19)
در هنر ساسانی اندیشه مذهبی به نحو دقیقی مجسم شده، به طوری که بررسی و پژوهش هنر این دوره در نهایت به تصویرشناسی مذهبی می انجامد. آثار هنری ایران در دوران های پیش تر هیچگاه با چنین اطمینانی وحدت و اتحاد دین و دولت را بیان نکرده است. هنر ساسانی نمودار احترام و تعلق ساسانیان به آیین مزدیسنا و زرتشت است، برای مثال بر پشت سکه های سراسر این دوران نقش آتشکده به چشم می خورد. بر روی سکه های ساسانی و نقش برجسته ها و مهرها و ظروف این دوران تصویر رسمی شاهان با نشانه های ویژه شهریاری، تاج و زیورهای خاص (نوارها، گوشواره و گردنبند) به چشم می خورد، این نشانه ها و مهمتر از همه تاج شهریاری جنبه سمبلیکی پیچیده ای دارند که با آیین زرتشت پیوند ناگسستنی خود را نشان می دهند. مظاهر ایزدان که مخصوصا بر تاج شاهان ساسانی تصویر شده با نقش فرمانروا آمیختگی زیبایی به وجود آورده است. نقش هلال ماه، مظهر آناهیتا و پرتو خورشید سمبل مهر در این تصاویر به چشم می خورد. ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه می گوید: «… شاهان ساسانی تاجی بر سر می گذاشتند که بر آن نقش گردونه خورشید بود…». بدین روال به هنگام حکومت ساسانیان مظاهر ایزدانی چون ورثرغن، مهر، آناهیتا و تشتری به طور آگاهانه و منضبط در هنر ساسانی تجلی می کند وفقط با درک و شناخت این سمبل هاست که درک مفاهیم هنری و مذهبی امکان پذیر می گردد(سرفراز و اورزمانی، 1383: 90) و آیین زرتشت نیز که شاهان ساسانی بدان پای بند بودند تنها از طریق تصویرهای مظهری (سمبولیک) در آثار رسمی تاریخی منعکس گردید(لوکونین،
سنگ نگاره ها یا هنرهای صخره ای، کهن ترین آثار تاریخی و هنری بجای مانده از بشر هستند. به تعبیری بستر به وجود آمدن حروف رمزی، خط، تبادل پیام، زبان، تاریخ، اسطوره ها، هنر و فرهنگ از سنگ نگاره هاست و آنها از بهترین ابزارهای رمزگشایی ما قبل تاریخ هستند. تعداد آنها فقط در یک منطقه محدود در ایران به بیش از 21 هزار مورد می رسد که عمر بعضی از آنها به چهل هزار سال می رسد و بشر تا کنون موفق به کشف هیچ پدیده تاریخی و هنری بدین قدمت نشده است.
سنگ نگاره یا هنر صخره ای چیست؟
به زبان ساده؛ به هر تصویر و نگارشی بر روی سنگ، سنگ نگاره یا هنر صخره ای
می گویند. اگر این نوشته ها یا نقاشی ها، بر روی سنگ با رنگ یا امثال آن
باشد به آنها Pictographs و اگر نقوش یا نوشته ها از طریق کنده کاری ها
(حک یا حجاری مثبت یا منفی*) بر روی سنگ ها انجام شده باشد به آنها
Petroglyphs. petrographs می گویند. اغلب در درون غارهای قدیمی از نقاشی یا
نوشته های با رنگ استفاده شده (Pictographs) که عموماً عمر آنها در برابر
عوامل طبیعی بسیار کوتاه است و علت ماندگاری آنها از هزاران سال قبل تا
کنون در دسترس نبودن و محفوظ بودن آنها در برابر عوامل طبیعی بوده است. اما
سنگ نگاره های کنده کاری شده (Petroglyphs) علاوه بر اینکه در غارها کشف
شده اند، در محوطه های باز و بیرون غارها نیز وجود دارند. قسمت اعظم سنگ
نگاره های محیط های باز در برابر عوامل طبیعی مثل سرما، گرما، باد، باران و
یخ زدگی از بین رفته اند و می روند. از طرف دیگر متاسفانه به علت عدم
آگاهی مردم نیز تعداد بسیار زیادی از آنها تخریب و نابود شده است.
سال یابی سنگ نگاره های ایران از دیدگاه صاحب نظران متفاوت است. به نظر
تعدادی از آنان قدمت بعضی از سنگ نگاره های ایران به پنج تا چهل هزارسال هم
میرسد، این سال یابی ها اکثراً از طریق کارکردهای مقایسه ای بوده واز
رویکردهای علمی نوین (ریزفرسایش و رادیوکربن) کمتر بهره گیری شده است.
نقوشی که بر دیواره سنگی کوه ها و دره ها
دیده می شود؛ برای زیست شناسان، تاریخ دانان، جامعه شناسان، مردم شناسان،
باستان شناسان، نماد شناسان، دوستداران اسطوره ها، تاریخ فرهنگ، تاریخ زبان
و هنرهای تاریخی و تزیینی، بسیار جالب و دیدنی می تواند باشد؛ این که چرا
تقربیاً 90 درصد نقوش سنگ نگاره های ایران بز کوهی است. قسمت اصلی آن به
اسطوره ها، فرهنگ، دین و اعتقادات مردم باستان ایران زمین مربوط می شود.
این محوطه ها با نقوشی که ذکر شد، واقعاً موزه های سنگی هنرهای صخره ای
هستند که هر بیننده با ذوقی را به شدت تحت تاثیر قرار می دهند. به راستی
چگونه در زمانی که افراد سواد خواندن و نوشتن نداشته اند، چنین با دقت و
ظرافت هنر آفریده اند.
مطالعه بر روی سنگ نگاره ها نیازمند کمک
مجموعه ای از علوم نوین و خاص است. علومی نظیر مردم شناسی، باستان شناسی،
تاریخ، نماد شناسی، هنرهای تزیینی، اسطوره شناسی، علم شیمی (رطوبت، دما،
pH) و دیگر علوم. یک علم به تنهایی قادر به مطالعه بر روی آنها نیست؛ چون
یک سنگ نگاره مجموعه ای از علوم ذکر شده را در خود جای
داده است. برای درک و شناخت آنها الزاماً می بایست از همه علوم مذکور و صاحب نظران آن رشته ها به طور سیستمی کمک گرفت.
مکان یابی و مکان نمایی سنگ نگاره ها در ایران، گام نخست و مبنایی جهت مطالعه و معرفی این نمادهای تاریخی و هنری ملی ایرانیان است. این در حال است که بعضی ملل جهان سالیانه تورهای بی شماری را برای دیدن سنگ نگاره ها تدارک می بینند و بعضی کشورهای میزبان ضمن انتقال فرهنگ خود، برابر فروش چندین چاه نفت در آمد دارند. ما در آینده نزدیک ناگزیر خواهیم بود که از ابعاد مختلف این ارزش های تاریخی و هنری را به صاحب نظران، متخصصان و کلیه مردم ایران و جهان جهت پژوهش، تحقیق و آشنایی آنان معرفی نماییم تا ضمن معرفی آثار هنری بجا مانده از نیکانمان، مردم ما نیز از مترتبات آنها منتفع شوند.
هنر صخره ای، نمونه ای مشخص از یک هنر جهانی است، که بیشترین سابقه را بین هنرهای شناخته شده دیگر دنیا داراست. این هنر از جمله مهم ترین شاخه های هنرهای تجسمی است. زیرا نه تنها نخستین جلوه های شناخته شده از حساسیت هنری و زیبا شناختی اجداد دور انسان را در بسیاری از نقاط جهان به نمایش می گذارد، بلکه یکی از رایج ترین شیوه های بیان پیام ها و فرهنگ انسان است.
نیاکان ما باورها، ایده ها و تقدس های خود
را در زیستگاه ها و بعضاً روی ظروف و لوازم زندگی خود (سفال ها، سنگ نگاره
ها، سنجاق های سینه) تصویر و حک می کرده اند. این نقوش و تصاویر بیان کننده
پیام های گوناگونی هستند که انسان های حکاک و نقاش هنرمندانه، ایده پردازی
کرده اند به شکلی که امروز آن نقوش و تصاویر با صاحب نظران و اهل فن خود
سخن می گویند و صاحب نظران در کنار آنها احساس لذت می کنند.
این هنر آفرینی ها در گذشته اکثر ملل دنیا وجودداشته است. برای مثال ما
نقوش بز کوهی را در اقلیم های گوناگون می توانیم مشاهده کنیم. ایران،
پاکستان، قزاقستان، ارمنستان، قرقیزستان، افغانستان، جمهوری آذربایجان،
ترکیه، یمن، مصر، عربستان، حتی کالیفرنیا، آروزونا و کلرادو در امریکا. با
توجه به اینکه سبک طراحی آنها باهم تفاوت دارد؛ لکن همه آنها در یک اصل،
شباهت بی تردید دارند. پیام و هنر صخره ای.
مقایسه بین هنرهای سنگی در ایران و امریکا؛ عکس از محمد ناصری فرد
وقتی سنگ نگاره های دنیا را مورد تعمق قرارمی دهیم، به راحتی متوجه تفاوت هنر موجود در سنگ نگاره های ایران، با دیگر ملل می شویم. برای مثال بعضی سنگ نگاره های ایران با تصاویر روی سفال ها و ابزار زندگی نیاکان ما در پیش از تاریخ رابطه و پیام مشترک دارند. 90 درصد نقوش سنگ نگاره های موجود در ایران نقش بزکوهی با شاخ های بلند سمبلیک است که نشان و پیام آن “آب، باران، فراوانی نعمت، نگهبانی ماه، نگهبان و ناجی مشی و مشیانه” است و این ارتباط پیامی و کلامی مشترک بر روی سفال ها نیز از اعصار کهن بر جا مانده است.
تصاویر بز کوهی بر روی سفال ها و نقوش آنها بر سنگ های سخت کوه ها با شاخ های سمبلیک، جداً تحسین برانگیز است. چقدر هنرمندانه بدایع آفریده اند. بجز چند کشور همسایه در هیچ کدام از ملل دنیا نمی توان نمونه هایی مشابه آنها را پیدا کرد. از همه مهمتر ارتباط نقوش دیواره های سنگی کوه ها و تصاویر روی سفال ها با اسطوره ها و داستان های کهن چندین هزار ساله ایران زمین است.
مقایسه بین هنرهای سنگی و هنرهای سفالی؛ عکس از محمد ناصری فرد
قدمت و تنوع سنگ نگاره ها در ایران متنوع و بسیار زیاد است. هرجا که زیستگاهی بوده بی تردید آثاری از حیات پر احساس و هنرمندانه آنها قابل کشف و رویت است. سفال های برجا مانده، نقوش سنگ نگاره ها؛ این نشانه ها خود نمادی از سیر زندگی و احساسات قوی آن ملت نسبت به پدیده های فرهنگی بوده است. نکته جالب توجه اینکه، نیاکان ما با این نمادهای ساده که از خود به یادگار گذاشته اند؛ تا وقتی انسان حیات دارد سخن می گویند. این نشان از عظمت ملت ها دارد که زمان قادر به استهلاک آنها نیست. حاصل حیات و عظمت انسان ها آثار و بدایع آنهاست. که نیاکان ما به شایستگی از عهده آن برآمده اند. به راستی ما برای آیندگان چه اثری از خود به یادگار گذاشته ایم!؟
همه انسان ها به دور از تاثیر حاکمیت ها و ایدئولوژی ها، براساس فطرت پاک الهی خود شبیه به هم فکر می کنند و می اندیشند. حتی اگر کنار هم نباشند و در یک زمان نباشند. این اصلی است که زمان و مکان در مقابل آن رنگ می بازد.
آثار بسیار متنوع و فوق العاده جالبی از این هنر ها در سرتاسر ایران شناسایی شده است. برای مثال: بیرجند (لاخ مزار)، خراسان (نهبندان)، یزد (ارنان)، سیستان و بلوچستان (نیک شهر و سراوان)، اصفهان (غرقاب و کوچری گلپایگان و ویست خوانسار)، لرستان (همیان کوهدشت، خمه الیگودرز، میهد بروجرد)، اراک (ابراهیم آباد، یساول کمیجان، احمد آباد خنداب و خمین)، همدان (دره شهرستانه الوند، دره گنجنامه، مهرآباد و خوشیجان ملایر)، کرمان (میمند و شاه فیروز)، آذربایجان شرقی (ارسباران)، کردستان (دهگلان و سارال)، تهران (روستای دولت آباد شهریار، کوه کفترلو) قم (کهک).
نقش دو بز کوهی بر روی سنگ
به نظر نگارنده؛ حاصل بررسی سنگ نگاره های ایران و دنیا یک پیام واضح دارد و آن وجود یک وحدت رویه تکاملی در کل انسان ها در گذشته است که در جریان زندگی خود از آن خودآگاه یا ناخود آگاه پیروی و گذر کرده اند.
امید است همچنانکه نیاکان ما در گذشته های بسیار دور در جای جای این کره خاکی به دور از هر نژاد، فرهنگ و مرز جغرافیایی مثل هم بر سنگ های سخت، هنر های لطیف و حیرت آور آفریدند، ما هم امروز دانسته و با آگاهی، هنر دوست داشتن و مهر ورزیدن به یک دیگر را بر قلوب خود حک کنیم.
امید است در آینده متخصصان و محققین بتوانند، از فرایند های مشهود و غیر مشهود، پی به پیام های مستتر سنگ نگاره ها ببرند و پیام آنها، دستاوردی جدید و اثربخش برای ایجاد همبستگی فرهنگی ملل جهان شود و عاملی جهت وفاق ملت ها گردد.
.سربلند و پیروز باشید
این یک نظر آزمایشی است.